عايشه با ديدن اين حادثه مضطرب شد و گفت: انّا لِلّهِ وَ انّا
الَيْهِ راجِعُونِ. من همان زنم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از آينده او خبر
مىداد. فورى تصميم به مراجعت گرفت. ولى طلحه و زبير كه با انصراف عايشه از جنگ،
تمام آرزوهاى خود را بر باد رفته مىديدند، تلاش كردند او را از اين تصميم
بازدارند. و سرانجام عايشه پس از شهادت دروغ پنجاهنفر كه اين، آب «حَوْأَبْ»
نيست، قانع شد كه بماند. [2]
سپاه «ناكثين» نزديكى بصره توقف كرد. عايشه «عَبْدُاللّهِ
بِنْ عامِر» را به بصره فرستاد و به عدّهاى از بزرگان بصره نامه نوشت و منتظر
ماند تا پاسخنامهها برسد. [3]
نمايندگان عثمان بن حنيف به سوى سپاه
عثمان بن حنيف، استاندار امير مؤمنان عليه السلام در بصره پس
از آگاهى از رسيدن سپاه عايشه به حومه شهر «ابُو الْاسْوَدِ دُوئِلى» و «عِمْرانِ
بْنِ حصين» را نزد سران سپاه فرستاد تا انگيزه آنان را از حركت به سوى بصره جويا
شود. آنان ابتدا با عايشه تماس گرفتند. از او سؤال كردند: منظور تو از آمدن بهبصره
چِیست؟گفت:خونخواهِی عثمان و انتقام از قاتلان او.
[1] - متن حديث را مورخان مختلف نقل كردهاند. يعقوبى
در ج 2، ص 181 چنين نقل مىكند. «لا تَكُونى الَّتى تُنْبِحُكِ
كِلابُ الْحَوأبِ» عايشه از آنانى نباش كه سگان حوأب بر آنان پارس مىكند. ولى
ابن اثير در ج 3، ص 210 كامل و بلاذرى در انساب الاشراف،
ج 2، ص 224 چنين آوردهاند: «لَيْتَ شِعْرى ايَّتُكُنَّ
تُنْبِحُها كِلابُ الْحَوْاَبِ» و ابن ابى الحديد، در ج 10، ص
310 حديث را به گونهاى ديگر نقل كرده است
[2] - مروج
الذهب، ج 3، ص 357؛ انسابالاشراف، ج 2، ص
224؛ الامامة والسياسة، ج 1، ص 60 ولى يعقوبى
در ج 2، ص 181 تعداد شهود را چهل نفر ذكر كرده است
[3] - تاريخ طبرى، ج 4، ص 461؛
كامل ابن اثير، ج 3، ص 210
نام کتاب : جلوههایی از رفتار علوی نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 82