نام کتاب : جلوههایی از رفتار علوی نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 83
از طلحه و زبير نيز همان سؤال را پرسيدند. آنان نيز همان سخن
را گفتند. ابُو الْاسْوَد، خطاب به طلحه گفت: مگر تو با على عليه السلام بيعت
نكردى؟ گفت: چرا، ولى زير فشار اسلحه و تهديد. [1]
نمايندگان، جريان را به عثمان گزارش دادند. عايشه نيز با
نيروهايش از «حَفَرِ ابُو مُوسى» حركت كرد و وارد بصره شد، و «مِرْبَد» [2] را كه
ميدان وسيعى بود اردوگاه قرار داد.
عثمان بن حنيف، پس از مشورت با نمايندگان خود، تصميم گرفت، تا
زمانى كه دستورى از امير مؤمنان عليه السلام نرسيده است از ورود سپاه به مركز شهر
جلوگيرى كند. از اين رو دستور داد مردم سلاح بردارند و در مسجد جامع اجتماع كنند.
پس از اجتماع مردم، فردى به نام «قَيْس» از طرف استاندار براى جمعيّت سخنرانى كرد
و آنان را به پايدارى و مقاومت در برابر سپاه عايشه دعوت نمود. [3]
طبق نقل ابْنِ قُتَيْبَه، خود عُثْمانِ بْنِ حُنَيْف نيز براى
يارانش سخن گفت.
در بخشى از سخنانش آمده است:
اين دو نفر (طلحه و زبير) با على عليه السلام بيعت كردند در
حالى كه رضاى خدا را نمىخواستند، لذا شتاب كردند و قبل از شيرخوارگى فرزند كامل
طلب نمودند ... آنان گمان مىكنند با زور بيعت كردهاند با اين كه از مردان زورمند
قريش بودند و مىتوانستند بيعت نكنند ...
[1] - شرح ابن ابى الحديد، ج 9، ص
313؛ تاريخ طبرى، ج 4، ص
461-462؛ كامل ابن اثير، ج 3، ص
211؛ الامامة والسياسة، ج 1، ص 61؛ البته
گفتگوى نمايندگان عثمان با سران لشكر مفصّل است كه ما براى رعايت اختصار خلاصه آن
را ذكر كرديم