نام کتاب : علل پیشرفت و انحطاط مسلمین نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 117
صورت، مردم هيچگونه واكنشى از خود نشان نمىدهند و درصدد
دفاع و احقاق حق و كسب عزّت و سيادت برنمىآيند. بههمين دليل بود كه عباسيان؛ هرچند
در مواردى سياستشان با امويان مخالف بود، ولى در اين موضوع با امويان هماهنگ شدند؛
با اينكه معتزلى مذهب و طرفدار آزادى و اختيار انسان بودند، ولى از زمان متوكّل به
بعد، از اشاعره پيروى كردند كه معتقد به مسلك جبر بودند؛ [1] چرا كه با اين باور، مركب
حكومت را آسانتر و تندتر مىراندند و با واكنش شديدى مواجه نمىشدند و مسلمانان عامى
عمل مستبدانه آنها را در چهارچوب سرنوشت محتوم و اقتضاى قضا و قدر الهى تفسير مىكردند.
[2]
مفهوم اصيل «سرنوشت»: اين نوع تحريف در معناى «قضا و قدر»
و رواج آن در ميان مردم عوام، موجب شد كه برخى از اروپاييان آن را به اصل اسلام نسبت
دهند و تنها دليل عقبماندگى مسلمانان را اعتقاد به سرنوشت و قضا و قدر بدانند، در
حالى كه حقيقت سرنوشت در متن اسلام راستين چيز ديگرى است:
«خداوند براى هر پديدهاى علل و اسباب ويژهاى قرار داده
كه هيچ حادثهاى، خواه فعل آدمى، خواه ديگر پديدهها، بدون فراهم شدن آن علل و اسباب،
پديد نخواهد آمد». [3]
اين معنا با مسأله «جبر» از زمين تا آسمان تفاوت دارد؛
زيرا اعتقاد به جبر انسان را در انجام يا ترك كار فاقد هر نقشى مىداند و اثر مثبت
يا منفى را تنها متعلّق به مشيّت الهى مىداند و به دست تقدير مىسپارد، ولى اعتقاد
به «قضا و قدر» براساس تفسير صحيح آن، عبارت است از اينكه همه پديدهها و از جمله
فعل آدمى با مشيّت الهى صورت مىگيرد. اما اراده و اختيار انسان جزء علل و اسباب ويژه
پيدايش فعل او است كه بدون آن هيچ عملى از انسان صادر نخواهد شد؛ «[4] زيرا انسان موجودى
است داراى عقل و شعور و اراده و قدرت انتخاب، قادر است كارى را كه صد در صد با غريزه
طبيعى و حيوانى او موافق است و هيچ مانع خارجى وجود ندارد، به حكم تشخيص و مصلحتانديشى
ترك كند و كارى را كه صد در صد مخالف طبيعت او است و هيچگونه عامل اجبار كننده خارجى
وجود ندارد به حكم مصلحت انديشى و نيروى خرد، انجام دهد.
1) - مجموعۀ آثار، ج 1، ص 376.
2) - همان.
3) - علل پيشرفت اسلام و انحطاط مسلمين، ص 479.
4) - همان، ص 280.
نام کتاب : علل پیشرفت و انحطاط مسلمین نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 117