نام کتاب : علل پیشرفت و انحطاط مسلمین نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 46
تا زمينهاى در نهاد و سرشت آدمى نباشد، عقيدهاى را نمىپذيرد
و اصولًا در پذيرش تعاليم مكتبى الزام و اكراهى نيست. [1] آنچه هست يادآورى و تذكار
است، نه الزام و اجبار.
پس تذكّر ده كه تو فقط تذكّر دهندهاى؛ تو سلطهگر نيستى
(بر ايمان) مجبورشان كنى.
بر اين اساس بود كه وقتى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله
گرد و غبار محيط و جهل و خرافات را از دل مردم زمان خود مىزدود و گنج درونى وجودشان
را به آنان مىنمود، به فطرت اوليه خود بازمىگشتند و از تعاليم آسمانى او پيروى مىكردند
و به حوزه اسلام وارد مىشدند. و اين روش ثابت و پسنديده همه انبيا است:
خداوند رسولانى را در ميان آنان (مردمان) برانگيخت و پيامبرانش
را پياپى به سوى آنان فرستاد تا مردم را به اداى پيمان فطرى كه با خدايشان بسته بودند
وادار نمايند و نعمت فراموش شده او را به يادشان بياورند و با تبليغ دلايل روشن، وظيفه
رسالت را به جاى آورند و نيروى مخفى عقول مردم را برانگيزانند و بارور سازند.
بديهى است كه اين پيمان، نه لفظى و قراردادى، بلكه مطابق
با خلقت و همسو با فطرت است. گرچه پيمان فطرى توحيد و صحيفه مستور دين گرايى همواره
توسط پيامبران بازخوانى مىشده، ولى گاهى نيز بدون عامل خارجى جوانه مىزند و نُمود
مىيابد؛ با راهنمايى پيامبر درونى، پرده غفلت را مىدرند، خَس و خاك دل را مىزدانيد،
فطرت نهان خود را باز مىيابند و موحّد مىگردند.
حضور برخى از موحّدان در جوّ جهلآميز عربستان و در ميان
جاهلان و بتپرستان دليل خوبى بر اين مدعا است؛ آن روز در محيط شركآلود آن ديار، علاوه
بر خاندان