پروردگارا
من بعضى از فرزندانم را در سرزمين بىآب و علف، در كنار خانهاى كه حرم توست، ساكن
ساختم تا نماز را بر پا دارند، تو دلهاى گروهى از مردم را متوجه آنها ساز.
اگر
شخصيت بىنظيرى مثل حضرت ابراهيم خليل عليه السلام هم بخواهد حكومت داشته باشد،
بايد از خدا بخواهد كه «مردم» با او باشند.
حكومت،
حكومتى است كه مردم او را همراهى كنند. اگر مردم با خليل خدا نباشند، آن حكومت
شكست مىخورد. تا مردم و جمهور حكومتى را نپذيرند، حكومت نيست. در غير اين صورت،
فقط يك سلسله معارفى خواهد بود كه در كتابها نوشته مىشود.
مردم نيز
به هر كسى گرايش نمىيابند. مردم را مىتوان با زر و زور و تزوير چند صباحى به
خدمت گرفت ولى تاكنون تاريخ نشان داده است كه در هر كشورى كه زور و فشار حاكم
گرديده، پس از مدتى اختلافها، درگيريها و در نهايت كودتا را بهدنبال داشته است؛
زيرا مردم، چوب، خشت و آجر نيستند، كه بتوان با آنها هر چيز را ساخت بلكه مردم قلب
دارند و قلب مردم با زر و زور و تزوير به چنگ نخواهد آمد و از راههاى ديگر
امكانپذير است. اين موضوع، يك امر ملكوتى است و قلب مردم فقط به دست مقلب القلوب
است.