- هر كه
مىخواهد باشد. من از دختر پيامبر باكى ندارم! [2]
آنگاه
دستور داد هيزم آوردند و درب خانه زهرا عليها السلام را آتش زد و سپس با لگدى كه
بر درب نيمسوخته زد، درب از هم گشوده شد و زهراى اطهر عليها السلام كه پشت در بود
بين در و ديوار قرار گرفت.
سينهاى كز معرفت گنجينه اسرار بود كى سزاوار فشار
آن در و ديوار بود [3]
عمر در
حالىكه دستى بر تازيانه و دستى بر شمشير داشت وارد خانه شد. فاطمه عليها السلام
فرياد خود را به «يا ابتاه، يا رسول الله» بلند كرد. عمر غضبآلود غلاف شمشير را
بر پهلوى فاطمه زهرا عليها السلام فرود آورد، چنانكه استخوان پهلوى حضرت شكست و
محسنش سقط شد. [4] دخت پيامبر صلى الله عليه و آله كه ديگر تاب تحمّل درد را نداشت
بر زمين افتاد و نالهكنان فرمود:
[1] -
تاريخ طبرى، ج 2، ص 443؛ عقد الفريد، ابن عبدربه، ج 5، ص 12 و بحارالانوار، ج 28،
ص 204 و 230 و 261 و 254