نام کتاب : مروری بر زندگانی فرماندهان اسلام نویسنده : شیخیان، علی جلد : 1 صفحه : 125
اگر
دست از حسين بكشيد و به سوى ما بياييد، جانتان در امان خواهد بود.
عباس،
خشمگين از اين همه گستاخى، نگاهى غضب آلود به شمر كرد و گفت:
نفرين
و خشم و لنت خدا بر تو و بر امان تو، دستت شكسته باد اى بى آزرم پست! آيا از ما
مىخواهى كه دست از يارى شريفترين مجاهد راه خدا، حسين پسر فاطمه برداشته، تنهايش
گذاريم و طوق اطاعت و فرمانبردارى لعينان و فرومايگان را به گردن افكنيم؟ ... [1]
آخرين شب
شب
عاشورا براى گروه شهادت طلب، آخرين شب زندگى بود، و فردايش روز فداكارى و حماسه
آفرينى، روز به اثبات رساندن ادعاها، از خود گذشتن و به خدا رسيدن، در راه دين
عاشقانه جان دادن و از مرگ نهراسيدن و به روى مرگ، لبخند زدن.
در
اين شب، حسين بن على عليه السلام آخرين سخنها را با ياران خويش در ميان نهاد، آنان
را در خيمهاى گرد آورد و با صدايى بلند و پر حماسه، جنگ سخت فردا و انبوه دشمن و
سرنوشت شهادت را يادآورى كرد. و از آنان خواست كه هر كس مىخواهد، برود و اينكه
فردا هر شمشيرى كه از نيام درآيد، دگر باره نيامش را نخواهد ديد.
با
اين حال، آن شب كسى نرفت، رفتنىها رفته بودند، كسانى مانده بودند گران پيوند و
آهنين اراده و شهادت طلب. اولين كسى كه نداى امام را لبيك گفت، برادر وفادارش عباس
بود كه عرض كرد:
چرا
برويم؟ كجا برويم؟ برويم كه پس از تو زنده بمانيم؟! خداوند چنين روزى را نياورد. [2]
آن
شب، حضرت عباس، اين چشم بيدار اردوى امام و قهرمان نستوه جبهه حق، مأمور كشيك و
نگهبانى و محافظت از حرم شد تا اين آخرين شب را زنان و كودكان امام حسين (ع) دور
از دستبرد و تجاوز دشمن، آسوده به صبح رسانند. تا وقعى علمدار حسين زنده بود، كسى
جرأت نمىكرد كه خائنانه به خيمهها نزديك شود. [3]