نام کتاب : مروری بر زندگانی فرماندهان اسلام نویسنده : شیخیان، علی جلد : 1 صفحه : 62
دو
لشكر، مقابل هم صف آرايى كردند. حضرت على (ع) فرمود جنگ را آغاز نكنيد تا با دشمن
اتمام حجت كنم. آن گاه ابن عباس را خواست و به او فرمود:
اين
قرآن را نزد طلحه و زبير ببر، و آنان را به قرآن و حكم آن دعوت كن و به آن دو بگو:
مگر
شما به ميل و اختيار با من بيعت نكرديد؟ پس چه چيز شما را به پيمان شكنى وادار
كرد؟
اين
كتاب خدا ميان من و شما داور است.
ابن
عباس مذاكرات مفصّلى كه در اين باره با سران دشمن انجام داده نقل كرده و مىگويد:
هنوز
از جايم براى بازگشت نزد امام حركت نكرده بودم كه ديدم تيرها همچون ملخهاى پراكنده
به سوى ما مىآيد. با اين حال، امام جنگ را آغاز نكرد و جوانى ديگر را براى اتمام
حجت به ميدان فرستاد و چون او را تيرباران كردند، جنگ آغاز شد. [1]
جنگ
با پيروزى امام پايان يافت و سپاه آن حضرت پيروزمندانه وارد بصره شد.
فرماندار بصره
پس از
جمل، امام در جستجوى فرد مناسبى براى تصدى مقام استاندارى بصره برآمد. پس از
مشورتهاى زياد، ابن عباس را والى آنجا قرار داد و رهنمودهاى بسيارى در زمينه اداره
آنجا و برخورد با مردم بيان كردو هنگام معرفى او به اهل بصره، در خطبهاى فرمود:
...
اميدوارم او را (ابن عباس) شخصى عفيف، متقى و با ورع بيابم و من او را والى قرار
ندادم مگر آنكه او را چنين مىپندارم ... [2]
در صفّين
با استقرار
حضرت على (ع) در كوفه، آن حضرت به جمعآورى نيرو و تداركات مشغول شد و آمادگى خود
را براى رويارويى با معاويه و دفع فتنه او اعلام كرد.
ابن
عباس به منظور يارى رسانى به على (ع) در اجتماع اهالى بصره به ايراد خطبه پرداخت
كه در پى سخنان او مردم با جنب و جوش و شتابان آماده حركت شدند. ابن عباس،
ابوالاسود دوئلى را به جانشينى خود در بصره گماشت و خود با پنج سردار به سوى امام
روانه شد و در نخيله به ايشان رسيد. [3]