نام کتاب : مروری بر زندگانی فرماندهان اسلام نویسنده : شیخیان، علی جلد : 1 صفحه : 94
3. در
حكميت: چون امام على (ع) با فشار منحرفين مجبور به پذيرش حكميت شد، ابوموسى (حكم
تحميلى) را به همراه چهار صد تن به سرپرستى شريح بن هانى روانه «دومة الجندل» (محل
برگزارى حكميت) كرد [1] و زمانى كه ابوموسى آهنگ حركت براى حكميت نمود، شريح دست
او را گرفت و گفت:
اى
ابوموسى به كار بزرگى گمارده شدى كه سستى در آن جبرانپذير نيست. هر سخنى كه
بگويى- سودمند يا زيان آور، حق يا باطل به عنوان سخن حق و صحيح ثبت مىشود. بدان
كه اگر معاويه بر عراق چيره شود، مردم عراق نابود خواهند شد و اگر على بر شام غالب
گردد، شاميان در امان خواهند بود. به هر حال، روزى كه وارد كوفه شدى، در مورد
فرمانروايى اميرمؤمنان على (ع) تعلل و كندى نشان دادى، اگر امروز هم مانند گذشته
عمل كنى، گمانى كه به تو داريم، به يقين تبديل خواهد شد و اميد به تو تبديل به يأس
و نوميدى مىشود. [2]
پس از
آنكه حكم حكمين معلوم شد، عمروعاص با ابوموسى مشاجره كرد. به همين خاطر، شريح به
عمروعاص حمله كرد و او را با تازيانه زد.
4.
دفاع از حجر بن عدى: وقتى زياد بن ابيه، حجر بن عدى و يارانش را دستگير كرد،
استشهادى عليه آنان تهيه كرد و آنها را شريك خون عثمان، مخالف خليفه (معاويه) و
حامى على (ع) و شورشى خواند. زياد اين شهادتنامه را به امضاى چهار تن از بزرگان
كوفه رساند و خودسرانه نام شريح قاضى و شريح بن هانى را به آنها افزود.
شريح
بىدرنگ پس از اطلاع از اين موضوع نامه زير را نوشت و آن را به وسيله فردى براى
معاويه فرستاد:
...
بدان كه شهادت من درباره حجر اين است: همانا او نماز به پاى مىدارد و زكات
مىپردازد و هميشه حج و عمره به جا مىآورد و امر به معروف و نهى از منكر مىكند،
خون و مال او محترم است. اكنون مىخواهى او را بكش يا رها كن.
وقتى
معاويه نامه را خواند گفت: فكر مىكنم قصدش بيرون بردن نام خود از شهادتنامه بوده
است. [3]
[1] . اعيان الشيعه، ج 7، ص
338؛ واقعۀ صفين، ص 533؛ طبقات، ج 4، ص 256