نام کتاب : مقایسه دو دوره جاهلیت و اسلام و علل گسترش نویسنده : بینش، عبدالحسین جلد : 1 صفحه : 159
فقدان دولت متمركز
سرزمين حجاز، هنگام ظهور اسلام، فاقد يك دولت
متمركز بود و مردم آن به صورت قبيلهاى و پراكنده از هم زندگى مىكردند. هيچ عامل
مشتركى وجود نداشت كه بتواند اين قبايل پراكنده رامتّحد كند. نزاع قبايل دائمى بود
و روحيه انفرادى زيستن به آنان اجازه نمىداد كه زير بار حكومتى بروند. اگر گاهى
هم با يكديگر متحد شدهاند، بسيار كوتاه مدّت و گذرا بوده است. [1]
قبايلى كه در حاشيه عربستان زندگى مىكردند، هر چند
زير حمايت قدرتهاى ايران و روم بودند و باآنها پيمانهاى نظامى داشتند، ولى خود
عربستان دولت واحدى نداشت تا پيمانى با كشورهاى همجوار داشته باشد.
به اين ترتيب، وقتى اسلام ظهور كرد، دولتى قوى و
نيرومند در مقابلش وجود نداشت. دين جديد نيز براى همه عرب به صورت دشمنى مشترك
تلقى نشد كه عليه آن متّحد شوند، چرا كه در دوره حضور پيامبر (ص) درمكه تصوّر
نمىكردند اسلام روزى به قدرت برسد و آنان را تهديد كند. وقتى هم كه پيامبر (ص) به
مدينه آمد، بخشى از عربها، رياست ايشان را پذيرفتند و از اسلام حمايت كردند. تنها
در جنگ احزاب با يكديگر متّحد شدند كه آن هم با تدبير پيامبر (ص) از هم پاشيد. [2]
قدرتهاى بزرگ آن روز نيز تصور نمىكردند، روزى يك
قدرت سياسى شبه جزيره عربستان شكل گيرد، چنان كه وقتى خسرو پرويز نامه پيامبر (ص)
را دريافت كرد، به حاكم يمن دستور داد تا آن حضرت را دستگير كند و به نزد او
بفرستد. حاكم يمن نيز دو تن را براى دستگيرى پيامبر به مدينه فرستاد. [3] اين امر
نشان دهنده آن است كه وضعيت حجاز بگونهاى بود، كه تصور شكل گيرى يك قدرت سياسى
نيرومند درآن نمىرفت. اين امر، بهترين موقعيت را براى اسلام فراهم آورد كه توانست
به نشو و نما