نام کتاب : بررسی فقهی خروج از حاکمیت دینی نویسنده : فرازی، صادق جلد : 1 صفحه : 114
هوس
نرفتم. آنان حقى را مىجويند كه خود به كنارى نهادند و خونى را طلب مىكنند كه خود
بر زمين ريختند و آنان خودشان عهدهدار آن بودند، نه من[1]
3. در
جريان جنگ جمل، چون كوفيان با امام على 7 در منطقه ذى قار به هم رسيدند، حضرت در
ميانشان به پا خاست و پس از حمد و ثناى خداوند، فرمود:
اى
كوفيان! به راستى كه شما از گرامىترين مسلمانان و ميانهروترين آنان در خلق و
خوى، و متعادلترين آنها در سنت، و سهيمترين آنها در اسلام و بهترين اعراب از جهت
تبار و ريشهايد. شما علاقمندترين اعراب به پيامبر 6 و خاندان او هستيد.
همانا من
با اطمينانى كه پس از خداوند به شما دارم، به خاطر جانفشانىهايى كه كرديد، به
سويتان آمدهام. در اين هنگام كه طلحه و زبير، پيمان شكستند و از اطاعت من سرباز
زدند، و آن هنگام كه براى آشوب به عايشه روى آوردند و او را ار خانهاش بيرون
كشيدند و به بصره واردش ساختند و اراذل و اوباش بصره را فريفتند. [2]
4.
هنگامى كه فرستادگان حضرت از نزد سران توطئه جمل بازگشتند، در ميان مردم به پا
خاست و پس از سپاس خداوند و درود بر محمد و خاندانش فرمود:
اى مردم!
من بسيار ملاحظه (و صبر) كردم تا اين گروه، حرمت نگه دارند يا باز گردند. آنان را
به جهت پيمان شكنى سرزنش كردم و طغيانگريشان را به آنان گوشزد كردم؛ ولى پاسخى
ندادند. ... شگفتا از طلحه! خودش مردم را بر پسر عفان تحريك كرد و وقتى او كشته
شد، از روى ميل، دست بيعت به سوى من دراز كرد و سپس بيعت مرا شكست و با اين كه خود
ستمگر است، نوحهسرايى بر پسر عفان را آغاز كرده است و آمده و از من، خون عثمان را
مىطلبد!
... آگاه
باشيد كه زبير، پيوند خويشاوندى مرا بريد و بيعتم را شكست و در برابر من، جنگ به
راه انداخت. او خود مىداند كه بر من ستم كرده است. بار خدايا! آنگونه كه خود صلاح
مىدانى، مرا از شر او حفظ كن! [3]