نام کتاب : بررسی فقهی خروج از حاکمیت دینی نویسنده : فرازی، صادق جلد : 1 صفحه : 26
ابوموسى،
والى كوفه، همراه نامهاى فرستاد تا مردم را در جنگ بسيج كند. او نامه را نگه داشت
و براى مردم مطرح نكرد و به آن عمل ننمود و فرستاده حضرت را تهديد كرد[1]
ديگرى
«اشعث بن قيس» والى آذربايجان بود. حضرت نامهاى به او نوشت و سفارش كرد خراج را
بفرستد. او به يارانش گفت: نامه على مرا بيمناك كرده، او مىخواهد اموال آذربايجان
را از من بستاند و من مىخواهم به معاويه بپيوندم. يارانش او را منع كردند و او
نزد على 7 آمد و فرزندان او را شفيع قرار داد. حضرت سى هزار درهم از آن اموال به
او بخشيد، ولى او اعتراض كرد كه كم است. [2] او كه در تعيين ابوموسى به عنوان
حَكَم نقش بسزائى داشت، [3] در كوفه مسجد (ضرارى) ساخت تا مردم را در آن جمع كند و
منافق زمان حكومت حضرت بود. [4]
ديگرى
«جرير بن عبدالله بجلى»، والى همدان بود. او نماينده حضرت براى مذاكره با معاويه
بود. وقتى نزد معاويه رفت، آن قدر درنگ كرد كه همه ياران امام به او شك كردند و در
نهايت، اعلان جنگ معاويه را آورد. ياران على به او اعتراض كردند كه تو با معاويه
مماشات كردى و او را اميدوار ساختى. او نيز از على 7 جدا شد و كوفه را ترك كرد.
حضرت نيز منزل او را به آتش كشيد. [5]
3.
عدهاى از كارگزاران حضرت، پس از خيانت و فساد مالى براى در امان ماندن از كيفر به
معاويه پيوستند؛ اينان نيز مصداقى از خروج از حاكميت هستند. «مصقلة بن هبيرة
شيبانى» والى اردشير خرّه، [6] «نعمان بن عجلان» والى بحرين و عمان [7] و «قعقاع
بن شور» والى كَسكَر [8] از اين دسته بودند.