اگر [فقيه جامعالشرايط] حكمى كرد و [شخصى] آن را
نپذيرفت، همانا حكم خدا را سبك شمرده و ما را رد كرده است و كسى كه ما را رد كند،
امر خدا را نپذيرفته [و از اطاعت خداوند سرباز زده] و در مرز شرك به خداست.
ولايت فقيه در فقه شيعه
«ولايت فقيه» مسأله نوظهورى نيست، بلكه در اعماق فقه
اسلامى ريشه دارد و فقيهان نامدار شيعه در ابواب مختلف فقه و به مناسبتهاى
گوناگون به آن پرداختهاند.
سير بحث ولايت فقيه در نظرات فقها را در سه دوره زير
مىتوان خلاصه كرد:
1- طرح كلى
و گذرا در ضمن ابواب مختلف فقه؛ اين روش در كتابهاى بعضى از فقهاى
پيشين مانند شيخ مفيد، شيخ طوسى، محقق، علّامه حلّى، شهيد اوّل و دوم رحمةالله
عليهم اجمعين ديده مىشود. در اين دوره، ولايت فقيه بهصورت يك مبحث مستقل مورد
بررسى قرار نگرفته است.
2- طرح بحث
بهصورت مستقل و مستند به اخبار و ادلّه؛ فقيهانى همچون مرحوم نراقى در
«عوائد الايّام»، مير فتّاح مراغى در «عناوين الاصول»، شيخ محمدحسن نجفى در «جواهر
الكلام»، شيخ انصارى در «المكاسب» و مرحوم نايينى در «تنبيه الامّة و تنزيه
الملّة» مبحث ولايت فقيه را بهطور مستقل مطرح كرده و بهصورت گسترده آن را مورد
بررسى قرار دادهاند.
3- طرح بحث
بهصورت مستقل و نوين؛ كه امام خمينى قدس سره مبتكر آن بودهاست. شايد بتوان
گفت از زمان مرحوم نايينى به بعد كمتر كسى ولايت فقيه را بهصورت مستقل و اساسى،
آن هم از ديدگاه تشكيل حكومت اسلامى بيان كرده است. امام راحل قدس سره مسأله ولايت
فقيه را احيا و بهصورت يك سيستم حكومتى جديد و روز آمد، به مرحله اجرا نهاد.