وارد شد و از كارگزار او شكايت كرد، معاويه به جاى رسيدگى
به شكايت، او را تهديد كرد. سوده در جواب چنين سرود: درود خدا بر آن روحى كه قبر
او را در بر گرفته، و عدالت نيز همراه او مدفون شده است. او هم پيمان حق بود و
جايگزينى برايش نمىشناخت. پس با حق و ايمان قرين و ملازم بود.
معاويه پرسيد: اين شخص كيست اى سوده؟ سوده گفت: به
خدا سوگند، اين، امير مؤمنان على بنابيطالب 7 است. روزى نزد او آمدم تا از مردى
شكايت كنم كه او را مسئول مالياتها كرده بود. على را ايستاده يافتم كه قصد نماز
داشت. وقتى مرا ديد، باز ايستاد و با روى گشاده و مهر و مدارا به سوى من آمد و
گفت: خواستهاى دارى؟ گفتم:
بلى، و جريان را به وى گفتم. گريست و گفت: بارخدايا!
تو گواهى كه من به آنها فرمان ستمگرى بر بندگانت و رها كردن حقوق تو را ندادهام.
آن گاه در نامهاى نوشت:
به نام خداوند بخشنده مهربان! در حقيقت، شما را از
جانب پروردگارتان برهانى روشنآمده است. پس پيمانه و ترازو را تمام نهيد، و اموال
مردم را كم ارزش مدانيد و در زمين، پس از اصلاح آن، فساد مكنيد. اين رهنمودها اگر
مؤمنيد براى شما بهتر است. هنگامى كه نامهام را خواندى، كارهايى را كه در دست تو
است، سامان ده تا كسى را روانه كنيم از تو باز ستاند.
2- امام على 7 در دستور العملى كه خطاب به
خراجگذاران و واليان شهرها ارسال داشت، برخورد نيروهاى نظامى و لشكريان را با مردم
هنگام لشكركشى و عبور از سرزمينها چنين تشريح فرمود:
اما بعد، من لشكرى را روانه كردم كه اگر خدا بخواهد
از منطقه شما خواهند گذشت. آنچه را خداوند واجب گردانيده، به آنان سفارش كردهام،
كه به كسى آزار نرسانند، و گزند خويش از ديگران بازدارند. من نزد شما به سبب تعهدى
كه ميان ما است از ستم سپاهيان بر مردم، بيزارم، مگر گرسنگى كسى را ناچار كند و
براى سير كردن خود راهى نداشته باشد. پس كسى