ب- روايات:
1- پيامبر 6: خوشا به حال بنده گمنامى كه خدا او را بشناسد و مردم نشناسندش.
اينان ... نه سخنپراكن و پخش كننده اسرارند و نه نافرهيخته و رياكار. [1]
2- امام على 7: الصمت حكم، والسكوت سلامة، والكتمان طرف من السعادة. [2]
خاموشى حكمت است و سكوت مايه سلامت و رازدارى گوشهاى از خوشبختى.
3- ليس كل مكتوم يسوغ اظهاره لك، ولاكل معلوم يجوز ان تعلّمه غيرك. [3]
هر چيزى كه از تو مخفى داشته مىشود، اجازه ندارى آن را اظهار كنى و نيز هر چيزى كه مىدانى نبايد ديگران را از آن آگاه كنى.
4- ما كنت كاتمه عدوّك من سر، فلاتطلعنّ عليه صديقك. [4]
آنچه را از اسرار در اختيار تو است و آن را از دشمنت مخفى مىكنى، همان طور نيز از دوستانت مخفى بدار.
5- امام سجاد 7: به خدا سوگند كه حاضرم به جبران دو خصلت شيعيانمان مقدارى از گوشت بازوى خود را فديه دهم: شتابزدگى و راز نگهدار نبودن.
6- امام صادق 7: كتمان سرّنا جهاد فى سبيل اللَّه. [5]
پوشيده نگه داشتن اسرار ما، جهاد در راه خدا است.
7- ما قتلنا من اذاع حديثنا قتل خطأولكن قتلنا قتل عمد. [6]
كسى كه سخن ما را فاش كند، ما را به خطا نكشته بلكه به عمد كشته است.
ج- نظر فقها:
1- افشاى اسرار شخصى و خصوصى خود نزد ديگران در صورت ترتب مفسده جايز
[1] . ميزان الحكمة، ج 11، حديث 17363
[2] . همان، حديث 17353
[3] . شرح ابن ابى الحديد، ج 20، ص 336. حكمت 859
[4] . همان، حكمت 41
[5] . ميزان الحكمة، ج 11، حديث 17350
[6] . همان، حديث 17355