تن دادن به اسارت شدهاند، وظيفه ياد شده بر اساس اصل
المحذورات تتقدر بقدرها» (: كارهاى ممنوع تنها به ميزان رفع اضطرار مجازند) و نيز
اصل استصحاب (استمرار وظيفه يقينى سابق به زمان شك در بقاى آن) همچنان متوجه اعضاى
نيروهاى مسلح است. ضمن اينكه در تاريخ اسلام، نمونههاى فراوان از مقاومت و
پايدارى در برابر دشمنان به چشم مىخورد كه به چند مورد از آن اشاره مىگردد:
1- بلال حبشى از مجاهدان مقاوم دوران اسارت است. ابو
جهل او را به صورت، بر ريگهاى داغ حجاز مىخواباند سنگ آسياب، بر بدنش مىگذاشت و
به او مىگفت: به خداى محمد كافر شو! او مىگفت: احد! احد! يعنى خدا يكتا است. [1]
2- وقتى خبّاب بن ارت اسلام آورد. كه غلام زنى بود به
نام امّ انمار. اين زن آهن گداخته را از كوره بيرون مىآورد و سر خبّاب را با آن
داغ مىكرد. كفار مكه نيز زره آهنين بر بدن او مىپوشاندند و در مقابل آفتاب نگه
مىداشتند تا بر اثر تابش آفتاب حلقه هاى تفتيده زره بر بدنش مىنشست گاهى آتش
مىافروختند و او را به پشت درآن مىكشيدند تا از روغن پشت او آتش خاموش مىشد و
گاه سنگهايى كه در آتش گداخته شده بود، بر پشت او مىچسباندند تا گوشت بدن او را
مىخورد و بدن را مجروح مىكرد؛ [2] امّا او همچنان به مقاومت خود ادامه مىداد.
3- مشركان، عمار و پدرش ياسر و مادرش سميه را، نزديك
ظهر هنگامى كه ريگهاى زمين مكه كاملًا داغ شده بود، برهنه بر زمين مىخواباندند و
كتك مىزدند. گاهى علاوه بر گرمى آفتاب، زره فولادين بر عمار مىپوشاندند و زير
آفتاب نگه مىداشتند. سر انجام، ياسر و سميّه زير شكنجه جان دادند و نام خود را به
عنوان نخستين شهداى اسلام ثبت كردند. [3]