نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 100
در پايان پاسخ به معاويه گفت: «نه تو را
امر مىكنم و نه باز مىدارم.» [1] عمر معاويه را به كسرى و قيصر تشبيه مىكرد و
مىگفت: «در حالى كه معاويه را داريد، آيا سخن از كسرى و قيصر و زيركى آنان به
ميان مىآوريد؟» [2]
هنگامى كه معاويه از خبر دادن پيامبر
صلى الله عليه و آله و سلم درباره سرزمين پر از ستم آگاه شد، با ريشخند گفت: ما به
[پادشاهى] آن سرزمين راضى هستيم. [3]
او در حالى كه به مردم كوفه سركوفت
مىزد، خطاب به آنان گفت: «اى مردم كوفه! آيا مىپنداريد كه من بر سر نماز و زكات
و حج با شما جنگيدهام؟ من مىدانستم كه شما خود نماز مىگزاريد و زكات مىپردازيد
و حج به جاى مىآوريد؛ جنگ من با شما به خاطر فرمان راندن بر شما و مالك الرقاب
شما شدن بوده است. [4] او مىگفت: من نخستين پادشاهم.» [5]؛ و به اين ترتيب دولت
اسلامى به سرزمينى پر از ستم تبديل شد كه ستمكاران يكى پس از ديگرى آن را به ارث
مىبردند.
2- محو كامل فضايل اهل بيت عليهم السلام
و جعل عيب براى آن بزرگواران
معاويه به حصار آهنينى كه در روزگار
ابوبكر و عمر، پيرامون سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كشيده شد بسنده
نكرد، بلكه پس از صلح و هنگامى كه سراسر جهان اسلام به فرمان وى درآمد، پرده از
هدف كشيده شدن اين حصار برداشت و با صدور بخشنامهاى خطاب به كارگزارانش چنين
نوشت: «هر كس از فضايل ابوتراب و خاندانش چيزى نقل كند از او بيزارم.» [6] در پى
آن خطيبان همه مناطق على را بر منبر لعن مىكردند و از او بيزارى مىجستند و
درباره آن حضرت و خاندانش بد مىگفتند. [7]
او سنّت دشنام دادن به امام على عليه
السلام را گسترش داد؛ و آن هنگامى بود كه شمارى از