نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 102
او را اجازه ورود داد و مقدمش را گرامى
داشت و فرماندارى مدينه را به او سپرد. [1]
در گفت و گويى كه ميان معاويه و ابن
عباس روى داد، «... گفت: ما به سراسر گيتى نوشتهايم و از ذكر مناقب على و خاندانش
نهى كردهايم، اى ابن عباس تو نيز زبانت را نگهدار و باز ايست.
گفت: آيا ما را از خواندن قرآن نهى
مىكنى؟
گفت: نه.
گفت: آيا از تأويلش باز مىدارى؟
گفت: آرى!
گفت: يعنى بخوانيم و از مقصود خداوند در
آن باره نپرسيم؟
گفت: آرى.
گفت: چه چيز بر ما واجب گرديده است؟
قراءت آن يا عمل به آن؟
گفت: عمل به آن.
گفت: تا هنگامى كه مقصود خداوند را از
آنچه بر ما نازل كرده است ندانيم، چگونه مىتوانيم به آن عمل كنيم؟
گفت: در اين باره از كسى كه آن را به
خلاف تو و خاندانت تأويل مىكند بپرس!
گفت: قرآن بر خاندان من نازل شده است و
من تأويل آن را از آل ابىسفيان و آل ابىمعيط و يهود و نصارا و مجوس بپرسم؟!
گفت: ما را با ديگران برابر دانستى؟!
گفت: به جانم سوگند تو را با آنان برابر
ندانستم، مگر هنگامى كه امّت را از پرستش خداوند با قرآن و امر و نهى و حلال و
حرام و ناسخ و منسوخ و عام و خاص و محكم و متشابهى كه در آن آمده است، نهى كردى در
حالى كه اگر امّت در اين باره چيزى نپرسد هلاك گشته اختلاف پيدا مىكند و سرگردان
مىشود! (وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ
يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ). [2]