نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 108
«ايمان اعتقاد قلبى است و گرچه بر زبان
چنين شخصى كفر جارى شود و بت بپرستد يا در سرزمين اسلام به دين يهود و نصارا درآيد
و صليب را بپرستد و تثليث را آشكار كند و همين گونه بميرد، باز هم از مؤمنانى است
كه ايمانشان نزد خداوند كامل است؛ و از دوستان خداوند عزّوجلّ و اهل بهشت مىباشد.
[1]
نتيجه منطق جبرگرايى اين است كه حكومت و
رفتار امويان مورد اعتراض قرار نمىگيرد؛ زيرا خداوند خود آنان را براى اين كار
خواسته و اعمالشان نيز به اراده اوست؛ و سلطه آنان قضاى اجتنابناپذير الهى است.
بر اساس مذهب مرجئه، بنىاميه گرچه گناهان بسيار بزرگى هم مرتكب شوند باز مؤمنند.
واعظان و حديث پردازان سلاطين در سراسر
جهان اسلام آزاد بودند و اين سمهاى كشنده را در دل و فكر مردم مىپراكندند، تا با
زدن افسار منسوب به دين آنان را از نارضايتى و قيام باز دارند، در حالى كه دين، از
اين كار بيزار بود. آنان همچنين مىخواستند كه مردم را از اعتراض نسبت به
سياستهاى ظالمانه و ستمگرانه باز دارند و از هر تلاشى كه به منظور بهبود بخشيدن
وضعيتشان انجام مىدهند منع كنند.
با گذشت حدود بيست سال از حكومت معاويه
بر سرزمينهاى اسلامى و بر اثر اين گمراهى دينىكه با نيرنگ و ارعاب به موفقيت
كامل نايل شد، عموم امّت اسلامى مشروعيت حكومت بنىاميه را تأييد كردند و
فريفتهاش گشتند. امويت و اسلام، در انديشه مردم چنان به هم آميخت كه به تصور آنان
قيام بر ضد حكومت اموى، قيام بر ضد اسلام بود!
از اين رو، براى جدا ساختن امويت از
اسلام در ذهن و دل مردم، ناگزير بايد خونى كه كمال قداست را نزد مسلمانان داشت، در
مسلخ رويارويى با بنىاميه بر زمين مىريخت؛ و چنين خونى جز خون فرزند پيامبر خدا
صلى الله عليه و آله و سلم و سرور جوانان بهشت يعنى حضرت اباعبدالله الحسين صلى الله
عليه و آله و سلم نبود. معاويه خود پيامد اين واقعيت را به خوبى درك مىكرد و از
اين رو تا آنجا كه مىتوانست از آن دورى مىجست.