نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 110
پس از شهادت امام على عليه السلام،
معاويه اين سياست را دنبال كرد، البته شديدتر، فراگيرتر و منظمتر؛ و پس از صلح با
امام حسن عليه السلام، گرفتارى شيعيان در همه شهرها شدت بيشترى يافت و از همه
مصيبت بارتر، وضعيت مردم كوفه بود كه شيعيان در آنجا بيشتر بودند معاويه
فرماندارى اين شهر را به زياد سپرد و آن را برايش ضميمه بصره كرد؛ و هر دو عراق [1]
را يكجا به او داد. زياد به جستوجوى شيعيان پرداخت، چرا كه آنان را مىشناخت و
از خودشان بود، پيش از هر چيز آنان را شناسايى كرده سخنشان را شنيده بود. آنگاه
دست به كشتارشان گشود و آنان را در هر كجا كه يافت به قتل رساند. از وطنشان
كوچاند و به وحشت انداخت و دست و پايشان را بريد و بر شاخ درختان خرما آويزان كرد.
چشمانشان را ميل كشيد و آنان را راند و آواره كرد تا آن كه از عراق كنده شدند و
هيچ كس از آنان باقى نماند، مگر آنكه كشته يا دار زده شد و يا آواره و فرارى گشت.
معاويه به قاضيان و واليان خود در همه سرزمينها و شهرهاى اسلامى نوشت كه شهادت
هيچ يك از شيعيان على و اهل بيت و دوستدارانش را كه اعتقاد به فضيلت او دارند و از
مناقبش سخن مىگويند نپذيرند.» [2]
او به كارگزاران همه قلمروش بخشنامه
كرده بود: «ببينيد بر هر كس ثابت شد كه على و خاندانش را دوست مىدارد، نام او را
از ديوان پاك و عطا و جيرهاش را قطع كنيد.» [3]
پيرو آن، بخشنامه ديگرى صادر كرد و گفت:
«هر كس را كه به دوستى و طرفدارى از اين قوم متهم ساختيد تنبيه و خانهاش را ويران
كنيد.» [4]
به اين ترتيب شيعه تا سرحد خفقان در
تنگنا قرار گرفت «تا آنجا كه شخص مورد اعتماد به خانه شيعه على عليه السلام،
مىآمد تا رازش را به او باز گويد، اما از بيم خدمتكار و نوكرش لب به سخن
نمىگشود، مگر آنكه از او پيمانهاى سخت مىگرفت كه رازش را فاش نكند.» [5]