نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 129
همچنين تأثير شخصيت مخاطب در ميزان
صراحت و روشنى نصوص ايجاب مىكند كه همه آنها را مجموعهاى واحد بدانيم. زيرا مورد
توجّه قرار دادن پارهاى نصوص- كه ممكن است مبهم و متشابه يا نادرست باشد- بدون
توجّه به بقيه، چه بسا كه پژوهشگر را به استنتاجى وادار سازد كه ناقص يا اشتباه
باشد.
مثل اين كه پژوهشگرى تنها آن بخش از گفت
و گوى امام عليه السلام با فرزدق را مورد توجّه قرار دهد كه چون از امام پرسيد
«چرا حج را ناتمام گذاردى؟» [1] فرمود: اگر شتاب نمىكردم دستگير مىشدم». [2] يا
گفت و گوى ميان امام عليه السلام و ابوهِرّه ازْدى را در منطقه ثعلبيه مورد توجّه
قرار دهد؛ كه در روايت آمده است: چون حسين عليه السلام شب را به صبح برد، ناگهان
مردى به نام اباهره ازدى نزد وى آمد و سلام كرد و چنين گفت: اى پسر دختر رسول خدا،
چه چيز تو را وادار كرد كه از حرم جد خويش بيرون آيى؟ حضرت فرمود:
اى اباهرة، بنىاميه اموالم را گرفتند،
شكيبايى ورزيدم، به من دشنام دادند، باز شكيبايى ورزيدم؛ ولى چون قصد جانم را
كردند، گريختم. اى اباهر به خدا سوگند كه گروه ستمگران مرا خواهند كشت؛ و به يقين
خداوند بر آنان جامه خوارى و ذلت خواهد پوشانيد و شمشيرى برنده را بر آنان مسلط
خواهد كرد و كسى را بر آنان مسلط خواهد كرد كه آنان را از قوم سبأ نيز خوارتر كند.
همان مردمى كه زمام امورشان به دست زنى بود كه بر جان و مالشان حكم مىراند. [3]
از ظاهر اين نصوص چنين برمىآيد كه
بزرگترين همت امام عليه السلام نجات جانش بود! او بر گرفتن اموال و دشنامهايى كه
از دشمن شنيد شكيبايى ورزيد، اما چون آهنگ جان وى كردند براى نجات خويش گريخت! اين
چيزى جز ميزان مظلوميت امام عليه السلام نيست، گويى كه هيچ خوددارى از بيعت و طلب
اصلاح و امر به معروف و نهى از منكر و قيامى در كار نبوده است!