نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 138
همچنين آن حضرت، سپاه حربن يزيد رياحى
را با همين استدلال مورد خطاب قرار داد و فرمود: «مردم من نزد شما نيامدم، مگر پس
از آن كه نامهها و پيكهايتان پيش من آمدند (و عنوان كردند) كه نزد ما بيا، زيرا
پيشوايى نداريم. شايد به وسيله تو خداوند ما را بر هدايت و حق گرد آورد ...» [1]
امام عليه السلام پيوسته با اهل كوفه به
اين موضوع احتجاج مىكرد و آن را يادآور مىشد تا آن كه به شهادت رسيد!
در پرتو چنين نصوصى درست اين است كه
بگوييم: امام عليه السلام بر التزامشان بر وفاى به عهد و پيمان ادامه داد؛ و بر
رفتن به كوفه پاى فشرد، ولى نه به اين دليل كه كوفيان در واقع بر وى حجت داشتند،
بلكه به اين دليل كه نمىخواست جاى اين سخن كه بگويند او به وعدهاش وفا نكرد،
باقى بماند. چرا كه اگر از هر كدام از منزلگاههاى ميان راه يا حتى پس از آن كه
سپاه حر راه را بر وى بستند، از رفتن به كوفه منصرف مىشد، ممكن بود چنين چيزى
گفته شود؛ و امام با آن كه حجت او بر اهل كوفه تمام بود، قصدش اين بود تا هر جا
تصور مىشد كه حجت كوفيان بر او باقى است، راه هر گونه عذرى را به طور كامل ببندد.
به گونهاى كه همه زمينههاى خدشهدار
كردن وفاى به عهد وى از ميان برود.
اين از يك سو، از سوى ديگر اگر به اين
نكته توجّه كنيم كه امام عليه السلام پس از گرفتن موضع اصولى خويش مبنى بر خوددارى
از بيعت با يزيد و قيام عليه او، از همان نخست مىدانست كه چه به عراق برود يا
نرود؛ كشته مىشود و اين چيزى است كه بسيارى از نصوص نقل شده از حضرت بر آن تأكيد
دارد. مثل اين سخنان: «به خدا سوگند، من نيز همين گونه كشته مىشوم؛ و اگر به عراق
نروم بازهم مرا خواهند كشت. [2]؛ اگر در سوراخ جانورى از جانوران زمين باشم، مرا
از آن بيرون مىآورند تا بكشند»؛ [3] براى ما روشن مىشود كه خردمندانه اين بود كه
امام عليه السلام براى قتل خويش، بهترين شرايط زمانى و