نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 145
در اين پاسخ اقرار به خردمندانه بودن و
درستى اين نظر نهفته است. اما امام عليه السلام با وجود اعتراف به درستى اين گونه
نصايح و پيشنهادها، به هر كدام از اين مردان، به روشى متناسب با شخصيت آنان، تأكيد
مىورزيد كه از پذيرش اين پيشنهادها و نصايح معذور است!
زيرا گرچه منطق اينان با موازين ظاهرى
درست بود، اما از حد انديشه سلامت خواهى و سودجويى شخصى و كسب پيروزى ظاهرى فراتر
نمىرفت، هر چند كه همه اينها جزئى و احتمالى بود! در شرايطى كه اسلام، در حال
گذر از نقطه عطف سخت و سرنوشتساز «ماندن يا نماندن» بود، امام عليه السلام اين
وضعيت دشوار را در سخن خويش به مروان حكم خلاصه كرده مىفرمايند: «آن گاه كه اسلام
به حكمرانى چون يزيد مبتلا گردد ديگر فاتحه اسلام را بايد خواند.» [1]
اسلام در آن هنگام حكم بيمار بيهوشى را
داشت كه تنها راه درمانش داغ كردن بود، و ضرب المثلى قديمى است كه «آخرين درمان
داغ است»، زيرا درمان را قطعى مىكند.
وضعيت اسلام در آن هنگام، به گونهاى
نبود كه منطق سياست و معامله و زيركى سياسى و رعايت منافع شخصى و سلامتخواهى و
محاسبههاى منفعت طلبانه و سودجويانه و طرح نقشهاى اساسى براى دست يافتن به حكومت
براى درمانش سودمند باشد!
وضعيت اسلام در آن هنگام جز با منطق
شهيدى پيروزمند كه از قلب مدينه برآيد و به جهاد بپردازد و شوق ديدار پروردگار او
را به سوى قتلگاه انتخابىاش براند درمانپذير نبود «من چنان دلداده و مشتاق ديدار
پيشينيان خويش هستم كه يعقوب به يوسف بود.» [2]
آن هم با كاروانى از عاشقان «و
قتلگاههاى عاشقان شهيد» [3] كه خردورزى و نصيحت خردمندان ظاهربين و سرزنش محجوب
از محبوب، آنان را از هدف باز نمىداشت!