نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 148
طبقات امّت اسلامى و وارد آوردن فشار
فراوان بر شيعه، به وى بسيار كمك كردند- امّت اسلامى را از قيام و ايستادگى عليه
ستم و ستمگران باز داشت.
با توجّه به اين كه دوران حكومتش به
درازا كشيد اكثر امّت فريفته گمراهى دينى اموى گشتند و معتقد شدند كه حكومت معاويه
شرعى است و تداوم بخش خلافت اسلامى پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله است؛ و وى
امام اين امّت است و جانشينان وى نيز جانشين شرعى پيامبرند. با كمال تأسف همه امّت
كوركورانه به اين گمراهى تن دادند و فرمانبردار او شدند. به طورى كه نه تنها جز او
را نمىشناختند بلكه فكر اين را هم كه ممكن است حقيقت چيز ديگرى باشد نمىكردند!
ابن زياد در خطبهاى كه طى آن مردم را
وادار ساخت تا از مسلم بن عقيل دست بردارند گفت: به اطاعت خداوند و فرمانبردارى
پيشوايان خويش چنگ بزنيد. [1]
و مسلم بن عمرو باهلى است كه مسلم بن
عقيل عليه السلام را مخاطب قرار داده و در حالى كه به گمراهى خويش افتخار كرده
مىگويد: من پسر كسى هستم كه هنگام انكار تو نسبت به حق آن را شناخت، و هنگام
خيانت تو نسبت به امامش، او خيرخواهى كرد و آنگاه كه تو سر برتافتى و مخالفت
ورزيدى، او شنيد و فرمان برد. [2]
عمرو بن حجاج زبيدى- از سران سپاه اموى
در كربلا- فريادزنان مردم كوفه را به جنگ با حسين عليه السلام تشويق مىكرد و
مىگفت: اى مردم كوفه پايبند فرمانبردارى و جماعت خويش باشيد و در كشتن كسى كه از
دين بيرون رفته و با امام مخالفت ورزيده است ترديد نكنيد! [3]
اين وضعيت كوفه و عراق بود، اما در شام
مردم بر اين باور بودند كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، جز بنىاميه
خويشاوند و خاندانى كه وارث او باشند، نداشت. [4]