نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 168
آن حضرت سرور اهل حجاز و سرور عرب
روزگار خويش و سرور مسلمانان بود ...
ابن عباس در يكى از گفت و گوهايش با
امام عليه السلام مىگويد: مردم عراق قومى خائنند، به آنها نزديك مشو و در اين
شهر اقامت گزين كه تو سرور اهل حجاز هستى ... [1]
عبدالله بن مطيع عدوى در حالى كه امام
را از فريب اهل كوفه برحذر مىداشت گفت: در حرم بمان زيرا كه تو در اين دوران سرور
عربى ...» [2]
اين مرد عدوى كه مىدانست اباعبدالله
الحسين عليه السلام از گنجينههاى بركت خداوند و واسطههاى فيض اوست به آن حضرت
گفت: من اين چاه را به آب رساندم و امروز آغاز بهره بردن از آن است. كاش در نزد
خداوند دعا كنى كه در آن براى ما بركت قرار دهد.
امام عليه السلام فرمود: قدرى از آبش
بياور. او مقدارى از آب چاه را درون دلو آورد. امام از آن نوشيد و ومضمضه كرد و آن
را درون چاه ريخت به دنبال آن چاه پر از آب گوارا شد. [3]
امام عليه السلام در مكّه مكرمه اقامت
گزيد پس از آن كه مردم خبر مرگ معاويه و خلافت يزيد را شنيدند نزدش گرد مىآمدند و
گروه گروه به حضور او شرفياب مىشدند و در نزديكىهاى او مىنشستند و به سخنانش
گوش فرا مىدادند. ولى ابن زبير در نمازگاه خود نزديك كعبه مىماند؛ و به طور
ناشناس همراه مردم نزد حسين عليه السلام مىرفت. او كه مىديد مردم امام عليه
السلام را تعظيم مىكنند و بر وى مقدم مىدارند و با وجود آن حضرت، ديگر قدرت
ابراز مكنون دلش را نداشت. تمايل مردم به حسين عليه السلام بود؛ چرا كه سرورى بزرگ
و پسر دختر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود. در نتيجه در روى زمين كسى كه
بتواند به پاى او برسد و با او برابرى كند وجود نداشت. [4]
در بندهايى از نامههاى اهل كوفه به آن
حضرت مطالبى آمده است كه نشان دهنده منزلت وى در دل آنها است. مانند اين سخن: «ما
اينك پيشوايى نداريم. شما بياييد، باشد كه خداوند به وسيله تو ما را بر هدايت گرد
آورد» [5]؛ و اين سخن: «اما بعد، به سوى