نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 169
ما بشتاب كه مردم در انتظار تواند و به
هيچ كس ديگرى نظر ندارند، پس بشتاب! بشتاب! والسلام عليك» [1]
در بصره، يزيد بن مسعود نهشلى، از اشراف
شهر، در ميان جمع بنىتميم، بنى حنظله و بنى سعد به سخنرانى ايستاد و آنان را به
يارى حسين عليه السلام فرا خواند. از جمله چيزهايى كه در ستايش منزلت امام عليه
السلام گفت اين سخنان بود: اين حسين بن على است، پسر دختر رسول خدا صلى الله عليه
و آله و سلم صاحب شرافتى اصيل و انديشهاى نژاده، فضايلى دارد وصفناپذير و دانشى
دارد بىپايان. او به خاطر پيشينه و سن و قدمت و قرابتش به اين كار [خلافت]
سزاوارتر است. به كوچكترها توجّه دارد و براى بزرگترها دلسوز است. او گرامىترين
پيشواى رعيت و امام مردم است كه جهت خداوند با او تمام مىشود و نصايح به وسيله وى
ابلاغ مىگردد. [2]
حتى دل برخى بنىاميه نيز از احساس
احترام به منزلت اباعبدالله الحسين خالى نبود به نظر مىرسد كه دل وليد بن عتبه،
والى مدينه، يكى از اين دلها بود. او در هنگام مرگ معاويه به مروان بن حكم كه به
وى دستور داد حسين عليه السلام را حبس كند تا بيعت كند يا گردن زده شود، گفت: واى
بر تو، به من دستور مىدهى كه دين و دنيايم را يكجا از دست بدهم. به خدا سوگند،
اگر براى كشتن حسين همه دنيا را هم به من بدهند، نمىپذيرم. به خدا سوگند هر كس با
خون حسين عليه السلام خداوند را ديدار كند ميزان عملش سبك است و خداوند نه به او
مىنگرد و نه او را پاك مىگرداند؛ و برايش عذابى دردناك است. [3]
يحيى بن حكم، برادر مروان، كه به طور
ناشناس در دربار يزيد به قتل امام حسين عليه السلام اعتراض كرد و گفت: