نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 179
چون از كار وى فراغت يافت و بر او نماز
خواند براى دفن پيكرش به سوى قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم حركت كرد خبر
به مروان بن حكم، تبعيدى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، رسيد. او به سرعت بر
استرش سوار شد و نزد عايشه رفت و گفت: اى امالمؤمنين، حسين مىخواهد برادرش را
كنار قبر جدش به خاك بسپارد. به خدا سوگند كه چنانچه وى را دفن كند افتخار پدرت و
دوست او، عمر، تا روز قيامت مىرود.
عايشه گفت: اى مروان، چه بايد بكنم؟
گفت: خود را به او برسان و وى را از اين
كار باز دار.
گفت: چگونه خود را به او برسانم؟
گفت: اين استر مرا سوار شو و پيش از به
خاك سپردنش خود را به مردم برسان. آنگاه به خاطر عايشه از استرش پياده شد؛ و او
سوار بر استر با شتاب نزد مردم رفت. نخستين زنى كه بر زين نشست عايشه بود. چون به
مردم رسيد و ديد كه بنىهاشم به سوى قبر جدّشان، پيامبر صلى الله عليه و آله و
سلم، حركت كردهاند، خود را ميان قبر و مردم افكند و گفت: به خدا سوگند، حسن در
اينجا دفن نمىشود، يا آن كه مويم را مىتراشيد و به دستم مىدهيد.
هنگامى كه عايشه بر استر نشست، مروان
همه بنىاميه را گرد آورد و تحريك كرد؛ و هنگامى كه با يارانش پيش مىرفت مىگفت:
چه بسا جنگهايى كه از آسايش بهترند. آيا عثمان در گوشه بقيع دفن شود و حسن همراه
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دفن گردد؟ بهخدا سوگند تا هنگامىكه من شمشير
داشتهباشم اين كار شدنى نيست، و نزديك بود كه آشوب بهپا شود!
عايشه مىگفت: به خدا سوگند، كسى را كه
من دوست ندارم نبايد به خانهام درآيد.
حسين عليه السلام به وى گفت: اين خانه
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم است و تو يكى از نه [زنى] هستى كه رسول خدا
صلى الله عليه و آله و سلم از خود به جا نهاد؛ و بهره تو از اين خانه به اندازه
جاى گامهاى تواست.
در اين هنگام بنىهاشم به سخن درآمدند و
سلاح برگرفتند، اما حسين عليه السلام فرمود: خدا را، خدا را، چنين مكنيد كه وصيت
برادرم را تباه مىسازيد؛ و سپس به عايشه فرمود: به خدا سوگند اگر برادرم به من
سفارش نكرده بود كه به خاطر او به اندازه شاخ حجامتى هم نبايد خونبريزد، وى را در
اينجا به خاك مىسپردم، هرچند كه تو را خوش نمىآمد.
نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 179