نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 185
بنابر اين تنها يك احتمال نزديك به يقين
باقى مىماند و آن شكست فاحش امام و پيروزى قطعى معاويه بود.
در چنين حالتى يكى از چند راه زير محتمل
بود:
الف. امام و خاندان و يارانش يكجا كشته
مىشدند؛ جبهه اسلام بدون كسب هيچ سودى رهبرى و طرفدارانش را از دست مىداد و كارش
براى هميشه تمام مىشد. جمله كه معاويه موفق گشته بود مردم را به ميزان بسيار
زيادى گمراه سازد و با برخوردارى از هوش و تجربه و قدرت وارونهسازى حقايق، امكان
اين كه قتل آنان را زير هزاران پرده بپوشاند نيز برايش فراهم بود.
ب. امام و هوادارانش استقامت مىكردند و
به اسارت در مىآمدند.
ج. معاويه منت مىنهاد و به تلافى ذلت
روز فتح مكّه آنان را آزاد مىساخت. پيداست كه اين كار براى بنىهاشم ننگ بود و تا
قيام قيامت منّت بنىاميه بر دوش آنان سنگينى مىكرد. چنان كه امام حسن عليه
السلام با اشاره به اين موضوع مىفرمايد: به خدا سوگند اگر عزتمندانه با او صلح
كنم بهتر است از اين كه مرا به اسارت درآورد و به قتل برساند و يا آن كه آزاد سازد
و تا پايان روزگار مايه ننگ بنىهاشم فراهم گردد؛ و معاويه و نسل او براى هميشه
منت گذار مرده و زنده ما باشند. [1]
3- صلح- و اين چيزى بود كه امام معصوم
عليه السلام به مقتضاى حكمت خويش آن را پذيرفت، گرچه مانند خارى در چشم و استخوانى
در گلو و از حنظل تلختر بود. زيرا اين تنها گزينشى بود كه بقاى اسلام و اهل آن را
تضمين مىكرد و از حقيقت نفاق، جاهليت و كفر معاويه پرده برمىداشت؛ كه اگر كار او
به سامان مىرسيد و حكومت بلامنازع مىيافت، دست از محافظهكارى برمىداشت؛ و
دشمنى روشن خود را نسبت به اسلام آشكار مىساخت. شايان ذكر است كه امام حسن عليه
السلام صلح را نه به منزله پايان درگيرى با معاويه، بلكه متاركهاى موقت تا فرا
رسيدن موقعيّت مناسب براى جنگ و قيامى ديگر عليه او تلقى مىكرد. آن حضرت در پاسخ
حجر بن عدى كندى با اشاره به اين حقيقت