نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 203
احساس هرگز نتوانست كه پرده دوگانگى
شخصيت بيشتر اين افراد را پاره كند، بلكه اينان در چارچوب اين شخصيت روزگار
مىگذراندند و در حالى كه در باطن بنىاميه و حكومتشان را مردود مىشمردند، در
ظاهر همه فرمانهايشان را اجرا مىكردند. بنابر اين آنان در دوگانگى شخصيت به سر
مىبردند، همان طور كه اميرمؤمنان على عليه السلام وضعيتشان را در سايه ستم
بنىاميه توصيف كرده و فرموده است: سوگند به خدا اينان پيوسته ستم مىكنند تا اين
كه هيچ حرام خدا را نگذارند مگر آن كه حلالش كنند و هيچ عهد و پيمانى را نگذارند
مگر كه آن را بشكنند ... تا آن كه مردم در گريه به دو دسته تقسيم مىشوند: گروهى
بر دينشان بگريند و گروهى بر دنيايشان به طورى كه يارى رساندن شما به آنان همانند
يارى دادن غلام به خواجهاش مىشود، كه چون حاضر باشد فرمان مىبرد و هرگاه كه
پنهان شود از او عيبجويى مىكند ...» [1]
بنابر اين، مشخّصه عمومى امّت در آن
هنگام اين بود كه بيشترشان مطيع اراده حكومت اموى و فرمانبردار دستورهايش بودند،
خواه آنهايى كه زير تأثير گمراهسازىهاى امويان ديده حقيقتبينشان كور شده بود و
مىپنداشتند كه اسلام در حكومت معاويه تجسم يافته است، و يا ضعيفالنفسهايى كه به
دام دنيا دوستى درافتاده و دين خود را به دنياى ديگران فروخته بودند. يا آنهايى
كه حق و اهل حق را مىشناختند و در باطن آنها را دوست مىداشتند. گرچه در ظاهر از
بيم اموىها نسبت به آنان اظهار ناآشنايى مىكردند.
در ميان شمارى اندك باقيمانده نيز بسيارى
بودند كه با وجود شناخت و معرفت نسبت به اهل حق، ضعف روحى آنان را از يارى و
پيوستن به كاروان حق باز مىداشت.
اين توصيف عمومى، حتى پس از مرگ معاويه
بر امّت اسلامى انطباق داشت! بنابر اين چنين امتى شايسته آن نبود كه امام حسين
عليه السلام به اعتماد آنها جنگى سهمگين، كوتاه يا بلند مدت، را تا رسيدن به
پيروزى قطعى بر معاويه طرحريزى كند. شواهد اين واقعيت وضع امّت بسيار زياد است كه
برخى از آن را در پيشگفتار نقل كرديم.