نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 215
در روايت ديگرى آمده است كه منذر بن
جارود در حالى بر امام عليه السلام گذشت كه حضرت خشمگين بود و فرمود: نمىدانم چرا
مردم نسبت به ما خاندان رحمت، درخت نبوّت و گنجينه دانش دشمنى مىورزند. [1]
خلق عظيم آن حضرت دعوت آشكار به حق و
گواه روشن اهل حق بود. عصام بن مصطلق گويد: وارد مدينه شدم، چون حسين بن على عليه
السلام را ديدم و از وقار و جذبه او به شگفت آمدم، حسادت من كينهاى را كه از پدرش
به دل داشتم برانگيخت. رفتم و گفتم:
آيا تو پسر ابوترابى؟ گفت: آرى. آنگاه
از او و پدرش بسيار بد گفتم. آن حضرت نگاه محبتآميز پرمهرش را بر من افكند و
فرمود: پناه مىبرم به خداوند از شيطان رانده شده، به معروف امر كن و از جاهلان
دورى گزين و چنانچه شيطان در تو وسوسهاى كرد به خداوند پناه ببر كه او شنواى
داناست، تقوا پيشهگان را چون وسوسهاى از شيطان به آنان نزديك شود، متذكر مىشوند
و آنگاه بينا مىگردند. [2]
سپس به من فرمود: راحت باش؛ براى خودم و
تو از خداوند طلب بخشايش مىكنم.
اگر از ما يارى بجويى ياريت مىكنيم،
اگر خواستار حمايت ما باشى حمايتت مىكنيم و اگر از ما راهنمايى بخواهى
راهنمايىات مىكنيم.
عصام گويد: [با شنيدن اين سخنان] از
كار بد خود پشيمان شدم؛ و امام عليه السلام فرمود:
«امروز بر شما سرزنشى نيست. خداوند شما
را مىبخشايد و او رحم كنندهترين رحمكنندگان است» [3]، آيا اهل شام هستى؟ گفتم:
آرى. فرمود: «نيش عقرب نه از ره كين است اقتضاى طبيعتش اين است» [4]، خداوند ما و
تو را رحمت كند، نياز و مشكل خويش را باز گوى كه ان شاء الله مرا از آنچه
مىپندارى برتر خواهى يافت. عصام گويد: زمين فراخ بر من تنگ شد و دوست داشتم مرا
در خود فرو ببرد. آنگاه به آرامى در حالى كه در روى زمين از او و پدرش كسى نزد من
محبوبتر نبود،- از حضورش مرخص شدم. [5]
[4] - اصل ضرب المثل عربى چنين است:
«شنشنة اعرفها من أخزم» (اين عادتى است كه از اخزم مىشناسم) كه مصراع يك بيت شعر
است و از يك داستان مشهور برگرفتهشده است.