نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 218
امام صادق عليه السلام فرمود: حسين بن
على عليه السلام نزد اصحابش رفت و فرمود: اى مردم، همانا خداوند- جَلَّ ذِكْرُه-
بندگان را نيافريد مگر براى آن كه او را بشناسند؛ و چون او را شناختند عبادتش كنند
و چون او را عبادت كردند، به وسيله عبادت او از عبادت ديگران بىنياز گردند.
در اين هنگام مردى گفت: اى پسر رسول
خدا، پدر و مادرم فداى شما، معرفت خداوند چيست؟ فرمود: اين است كه مردم هر دوره
امامى را كه اطاعتش بر آنان واجب است بشناسند. [1]
عبدالعزيز بن كثير نقل كرده است كه
گروهى نزد حسين عليه السلام آمدند و گفتند، از فضايلتان برايمان سخن بگوييد.
فرمود: تاب شنيدنش را نداريد. از من دور شويد تا به يكى از شما شمهاى از آن
بگويم، اگر او تاب آورد، براى شما نيز سخن خواهم گفت:
گروه از او دور شد و امام عليه السلام
با يكى از آنان سخن گفت. او شگفت زده، سراسيمه و سرگردان شده پاسخ هيچ كس را
نمىداد؛ و آنان بازگشتند. [2]
2- 1- موقعشناسى
براى نشر حقايق
از نمونههاى اين رفتار امام عليه
السلام روايت سليم بن قيس است كه گويد: هنگامى كه حسن بن على عليه السلام وفات يافت،
فتنه و آشوب رفته رفته فراگير مىشد، به طورى كه همه دوستان خدا بر جان خويش ترسان
بودند. (و در روايت ديگرى آمده است ... مگر بر خونش ترسان بود كه كشته مىشود)؛ و
يا رانده و آواره بودند؛ و دشمنان خدا بى هيچ پروايى با بدعتهاى خويش مردم را
گمراه مىساختند. يك سال پيش از مرگ معاويه حسين بن على- صلوات الله عليه- همراه
عبدالله عباس و عبدالله جعفر به حج رفتند. حسين عليه السلام در موسم حج، زن و مرد
بنى هاشم و انصار هوادارشان را كه آن حضرت و خاندانش را مىشناختند گرد آورد. سپس
پيكهايى فرستاد و به آنان فرمود: به هر كدام از صحابه رسول خدا كه به صلاح تقوا
مشهورند و در حج شركت جستهاند برخورديد، نزد من