نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 22
آگاهى نداشت و تنها در پاسخ نامههاى
فراوان اهل كوفه به سوى آنان رفت. او نيز مانند ديگر انسانها بر پايه اجتهاد
رفتار كرد؛ و خيانت مردم و خوددارى پيروان حق از يارى وى و ديگر امور شگفتانگيزى
كه روى داد، در محاسبه اوّليه آن حضرت گنجانيده نشده بود. بنابر اين، آنچه روى داد
مد نظر نبود و آنچه مد نظر بود روى نداد!
در اين جا متن اين تحليل را مورد مطالعه
و بررسى قرار مىدهيم:
سيد مرتضى- اعلى الله مقامه- در اين
باره مىگويد: اين را دانستيم كه هرگاه امام گمان قوى ببرد كه با انجام كارى، به
حق خويش مىرسد و آنچه بر عهده اوست به پا مىدارد، انجام آن كار بر او واجب
مىگردد، و اگر سختى و مشقّتى داشته باشد كه نوعاً قابل تحمل است، آن را تحمل
مىكند. سرور ما امام حسين عليه السلام نيز تنها هنگامى به كوفه رفت كه از مردم
عهد و پيمان گرفته بود و به دلخواه نه از سر اجبار و بى آن كه وى از آنها تقاضايى
كرده باشد و بدون مقدمه، خودشان به آن حضرت نامه نوشتند. در دوران معاويه، پس از
صلح امام حسن عليه السلام، سران، بزرگان و قاريان كوفه با سيد الشّهدا مكاتبه
كردند و آن حضرت نپذيرفت و آنچه را كه واجب بود در پاسخشان نوشت. بار ديگر كوفيان،
پس از وفات امام حسن عليه السلام مكاتبه كردند و چون روزگارى سخت و دشوار بود و در
آن شرايط امكان قيام وجود نداشت، آن حضرت نيز تنها به دادن وعده بسنده كرد و آنان
را اميدوار ساخت. پس از مرگ معاويه، بار ديگر مكاتبه آغاز گشت و كوفيان اظهار
اطاعت مىكردند و تقاضا و تمايل خويش را پى در پى ابراز مىداشتند. امام عليه
السلام نيز با مشاهده قدرت برتر آنان نسبت به يزيد ملعون، گمان قوى برد كه حركت وى
واجب است و آنچه انجام داد بر اثر اجتهاد و استدلال بر او متعيّن گشت، آن حضرت هيچ
گاه فكر نمىكرد كه مردم كوفه نسبت به وى خيانت كنند و پيروان حق دست از يارى او
بردارند و آن امور شگفتانگيز رقم بخورد. [1]
پيش از وى، استادش شيخ مفيد (ره) در
پاسخ به اين پرسش كه چرا امام حسين عليه السلام با وجود آگاهى از اين كه كوفيان
نسبت به وى بىوفايى خواهند كرد و از يارى او دست