نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 230
خاطرش تو و پدرت را مىزد و به وسيله
اين دين است كه تو امروز در اين جايگاه نشستهاى؛ و اگر نبود آن دين، شرافت تو و
پدرت تنها به رد سفر (زمستانى و تابستانى) بود.
و از جمله گفتهاى [1]: «ملاحظه خود و
دين خود و امّت محمد را بنما، و از ايجاد تفرقه ميان امّت و از اين كه آنان را به
فتنه گرفتار سازى بپرهيز.» ولى من هيچ فتنهاى بالاتر از اين كه تو حكمران اين
امّت باشى براى آنان نمىشناسم و من هيچ ملاحظهاى را براى خودم و دينم و امّت
محمد برتر از جنگ و جهاد با تو نمىشناسم. اگر جهاد كردم موجب نزديكى به خداست و
اگر آن را وانهادم براى دينم (گناهم) از خداوند طلب بخشايش مىكنم و از او توفيق
راهنمايى در كارم را خواستارم.
ديگر گفتهاى كه «اگر من تو را انكار
كنم تو نيز انكارم مىكنى و اگر با تو نيرنگ ببازم تو نيز با من نيرنگ مىبازى»،
پس هر چه از دستت بر مىآيد نيرنگ بباز و من اميدوارم كه نيرنگ تو به من زيانى
نرساند و زيانش از همه بيشتر به خودت برسد. زيرا تو بر مركب نادانى خويش سوارى و
در شكستن عهد خويش اصرار مىورزى. به جانم قسم كه تو به هيچ شرطى عمل نكردهاى و
با كشتن آن چند نفرى كه پس از صلح و سوگند و عهد و پيمانها كشتى، پيمانت را
شكستى. تو بى آن كه بجنگند يا بكشند، آنان را كشتى و اين كار را با آنان نكردى مگر
به خاطر اين كه فضايل ما را يادآور مىشدند و حق ما را بزرگ مىشمردند. تو از آن
رو آنان را كشتى كه ترسيدى چنانچه آنها را نكشى پيش از آن كه كارى انجام دهند
بميرى و يا آن كه پيش از رسيدن به مقصودشان بميرند.
اى معاويه آماده قصاص [الهى] باش و به
حساب يقين داشته باش. بدان كه خداوند كتابى دارد كه هيچ ريز و درشتى را وا
نمىگذارد مگر كه آن را بر مىشمرد. خداوند فراموش نمىكند كه تو مردم را به صرف
گمان كيفر كردى؛ و دوستانش را بر سوگندهايشان كشتى و از خانههايشان به ديار غربت
تبعيد كردى و براى پسرت از مردم بيعت گرفتى. جوان نورسى كه شراب مىخورد و با سگها
بازى مىكند.
[1] - فرازهايى از اين نامه را در
بخشهاى پيشين بحث ديديم. در اين جا همه آن نامه را به عنوان يك متناحتجاجى كامل
كه كاشف يكى از نشانههاى عمومى روش امام در رويارويى با معاويه است آورديم.
نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 230