نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 233
كه اميرالمؤمنين با دست خودش حفر كرده و
بر مستمندان مدينه و در راه ماندگان وقف كرده بود، از او بخرد و آن نامه را با
دوهزار دينار فرستاد. امام حسين عليه السلام از فروش آن سرباز زد و فرمود: «پدرم
آن را صدقه داد تا خداوند او را بهخاطر آن از آتش دوزخ حفظ كند و من بههيچ قيمتى
آن را نمىفروشم» [1]
نقل شده است كه ميان امام حسين عليه
السلام و معاويه بر سر زمينى كه از آنِ امام بود منازعهاى رخ داد. حضرت به او
فرمود: يكى از اين سه راه را اختيار كن: يا سهم مرا بخر، يا آن را به من باز گردان
يا اين كه ابن زبير و ابن عمر را ميان من و خود داور قرار بده و چهارمين انتخاب
صيلم باشد.
معاويه گفت: صيلم چيست؟
فرمود: اين كه «حلف الفضول» را بخوانيم
(همپيمانانى جوان كه عهد كردند از مظلوم در برابر ظالم دفاع كنند.)
روزى مروان بن حكم به حسين بن على عليه
السلام گفت: اگر افتخارتان به فاطمه نبود، با چه چيز بر ما افتخار مىكرديد؟
حسين عليه السلام- كه زورمند بود- حمله
كرد و گلويش را گرفت و فشرد و عمامهاش را به گردنش پيچيد تا بيهوش شد و سپس رهايش
كرد.
آنگاه حضرت نزد گروهى از قريش رفت و
گفت: شما را به خدا سوگند مىدهم كه اگر راست مىگويم سخنم را تصديق كنيد. آيا روى
زمين كسى را مىشناسيد كه از من و برادرم نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم
محبوبتر بوده باشد؟
گفتند: پرودگارا! نه.
فرمود: و من در روى زمين، ملعونِ پسر
ملعونى جز اين (معاويه) و پدرش، دو رانده شده رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم
نمىشناسم، به خدا سوگند ميان «جابرس» و «جابلق» يكى در دروازه مشرق و يكى در
دروازه مغرب، دو مردى كه اسلام آورده باشند، نسبت به خدا و