نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 247
شد؟ گفت: معاويه را عليه امّت محمد به
كارى واداشتم كه به زودى سامان نگيرد؛ و شكافى برايشان گشودم كه هرگز پر نشود!
مغيره به كوفه بازگشت و با افراد مورد
اعتماد خود و ديگر طرفداران بنىاميه درباره كار يزيد گفت و گو كرد. آنان نيز بيعت
را پذيرفتند. مغيره ده تن- و به قولى بيش از ده تن را- فرستاد و به آنان سى هزار
دينار داد و پسرش موسى را نيز به رياست آنان گماشت.
آنان نزد معاويه رفتند و بيعت يزيد را
در نظرش نيك جلوه دادند و او را به گرفتن بيعت فراخواندند. معاويه گفت: در اظهار
اين موضوع شتاب مورزيد و بر نظر خويش استوار باشيد. سپس به موسى گفت: پدرت دين
اينان را به چند خريده است؟ گفت: به سى هزار. گفت: ارزان فروختهاند. [1]
پس از آن كه عزم معاويه بر گرفتن بيعت
براى يزيد قوت گرفت، نزد زياد فرستاد و از او مشورت خواست. زياد پاسخ داد كه تا
فرارسيدن زمان مناسب درنگ ورزد و شتاب نكند.
در اينجا يك نظريه ديگر مىگويد كه
معاويه در دوره زندگانى امام حسن عليه السلام به گرفتن بيعت براى يزيد اشاره كرد،
اما آن را آشكار نساخت و آهنگ آن را نكرد مگر پس از مرگ حسن عليه السلام. [2]
اين نظريه به وسيله يك روايت تاريخى
تأييد مىشود كه مىگويد: معاويه در سال پنجاه، اندكى پيش از وفات امام حسن عليه
السلام به مدينه رفت و كوشيد تا حال و هواى مدينه را در موضوع گرفتن بيعت براى
يزيد به دست آورد. به اين منظور با عبدالله بن جعفر، عبدالله بن عباس، عبدالله بن
زبير و عبدالله بن عمر جلسهاى سرّى تشكيل داد و فكر خود را مبنى بر گرفتن بيعت
براى يزيد با آنان در ميان گذاشت. اما اين اجتماع شكست سختى خورد زيرا كه اين چند
عبدالله به شدت با اين انديشه مخالفت ورزيدند. در نتيجه معاويه تا سال 51 هجرى
يعنى تا اندكى پس از وفات امام حسن عليه السلام موضوع را مسكوت گذاشت. [3]
سرانجام در شام براى يزيد بيعت گرفت و
سپس به همه نقاط نوشت كه براى او بيعت