نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 260
اين رويداد، در تبليغ به نفع نظام اموى
در جاى جاى سرزمينهاى اسلامى بيشترين بهره را مىبرد. امرى كه داستان شركت امام
حسين عليه السلام را مشهورتر از آن مىساخت كه بر كسى پنهان بماند و استوارتر از
آن بود كه شكى در آن رخنه كند.
از همه آنچه گفته شد دو چيز يقينى است:
عدم شركت امام حسين عليه السلام در جنگ و حتمى بودن شركت ابوايوب انصارى در آن.
روايت دوم:
همچنين ابن عساكر گفته است: خبر داد ما
را طاهر بن سهل بن بشر، خبر داد ما را ابوالحسن على بن حسن بن صرصرى اجازتاً، خبر
داد ما را ابومنصور طاهر بن عباس بن منصور مروزى عمارى در مكّه، خبر داد ما را
ابوالقاسم عبيد الله بن محمد بن احمد بن جعفر سقطى در مكّه، خبر داد ما را اسحق بن
محمد ابن اسحاق سوسى- خبر داد ما را ابوعمر زاهد: خبر داد ما را على بن محمد صائغ
حديث كرد مرا پدرم و گفت:
اگر من حسين بن على عليه السلام را با
دو چشم نديده باشم كور شوند و اگر با اين گوشهايم از او نشنيده باشم كر شوند كه
او به ديدار معاوية بن ابىسفيان رفت و در روز جمعه كه وى بر منبر ايستاده بود و
خطبه مىخواند بر او وارد شد.
مردى از ميان جماعت به او گفت: اى
اميرالمؤمنين، به حسين بن على اجازه بده تا بر منبر رود معاويه گفت: واى بر تو،
بگذار تا افتخاراتم را برشمرم. آنگاه پس از حمد و ثناى الهى گفت: يا اباعبدالله
از تو مىپرسم، آيا من پسر بطحاى مكّه نيستم؟ فرمود: به خدايى كه جدّم را بشارت
دهنده فرستاده چرا! گفت: يا اباعبدالله از تو مىپرسم، آيا من خال المؤمنين (دايى
مؤمنان) نيستم؟ فرمود: به خدايى كه جدم را به رسالت فرستاد. چرا! گفت: يا
اباعبدالله به خاطر خدا از تو مىپرسم، آيا من كاتب وحى نيستم: گفت: به خدايى كه
جدم را بيم دهنده فرستاده است، چرا!
آنگاه معاويه پايين آمد و حسين بن على
منبر رفت و خداى- عزّوجلّ- را چنان حمد و ثنايى گفت كه نه گذشتگان گفتهاند و نه
آيندگان. سپس فرمود: حديث كرد مرا پدرم از
نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 260