نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 265
از اين گذشته، چگونه يزيد در حضور امام
حسين عليه السلام جرأت چنين كارى را كرده است- به فرض اين كه واقعاً با هم جمع شده
باشند- به ويژه آن كه سفر يزيد به مكّه و مدينه براى اظهار ديانت صلاح و ابراز
لياقت براى خلافت بود؟
مورخ مصرى، شيخ عبدالوهاب النجار در
حاشيه «الكامل فى التاريخ» درباره اين روايت نوشته است: من معتقدم كه اين ابيات
ساختگى و بى پايه است؛ و يزيد آن اندازه ابله نبود كه چنين كارى را نزد امام حسين
عليه السلام انجام دهد و آن را توجيه نيز بكند. از جهت ديگر كه بنگريم، معاويه از
آن رو پسرش را به سرپرستى حج فرستاد تا آوازهاى نيك از او شايع شود و او را به
دين و تقوا وصف كنند. بنابر اين شك نداريم كه يزيد در حج خويش وقار به خرج مىداده
و به شعاير دينى اظهار پايبندى مىكرده و اين با روايت ياد شده مخالف است. بهترين
كار را ابن جرير (طبرى) كرده است كه از نقل آن چشم پوشيده است. شايد هم اين روايت
در روزگار پس از او جعل شده باشد. [1]
روايت چهارم:
خبر داد ما را محمد بن ابى الازهر، گفت:
حديث كرد ما را زبير، گفت: حديث كرد ما را ابوزيد عمر بن شُبّه، گفت: حديث كرد ما
را سعيد بن عامر صبعى، از جويرية بن اسماء گفت: هنگامى كه معاويه آهنگ گرفتن بيعت
براى پسرش، يزيد را كرد، به مروان، عاملش بر مدينه، نوشت؛ و او پس از خواندن نامه
معاويه گفت: اميرالمؤمنين پير و فرتوت شده است و بيم آن دارد كه مرگش فرا برسد و
مردم را مانند گله بدون چوپان بگذارد. از اين رو دوست دارد كه كسى را معرفى و
پيشوايى تعيين كند.
گفتند: خداوند اميرالمؤمنين را موفّق و
استوار بدارد. بايد چنين كند! مروان به معاويه نوشت و او پاسخ داد كه از يزيد نام
ببرد!
گويد مروان نامه را براى مردم خواند و
از يزيد نام برد. در اين هنگام عبدالرحمن ابىبكر برخاست و گفت: دروغ گفتى اى
مروان و معاويه هم با تو دروغ گفت. چنين چيزى نمىشود سنّت روميان را در ميان ما
مگذاريد كه هرگاه هِرَقْلى بميرد، هِرَقْلى به جاى او مىنشيند!
[1] - الكامل فى التاريخ، ج 3، ص 317
(ادارة الطباعة المنيريه، مصر، چاپ نخست).
نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 265