نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 268
سپس بر سر هر كدام، دو تن را گماشت كه
سخن نگويد.
آنگاه به خطبه ايستاد و گفت: عبدالله
بن عمر، عبدالله بن زبير، حسين بن على و عبدالرحمن بن ابىبكر بيعت كردهاند، شما
هم بيعت كنيد. به دنبال آن مردم براى بيعت كردن سوى او هجوم آوردند. همين كه از
بيعت فراغت يافت، بر اسب خويش سوار شد و سوى شام تاخت و آنان را ترك گفت. پس از آن
مردم به سوى آن چهار تن آمدند؛ و آنها را سرزنش مىكردند!
گفتند: به خدا سوگند ما بيعت نكردهايم،
ولى او آنچه خواست با ما رفتار كرد. [1]
ابن اثير نيز با اندكى تفاوت به طور
مرسل در كتاب الكامل فى التاريخ خويش آن را نقل كرده است. [2] در آنجا آمده است
كه سرانجام معاويه به ابن زبير گفت: آيا جز اين هم سخنى دارى؟ گفت: نه سپس گفت: و
شما. گفتند: سخن ما، سخن اوست!
ابن قتيبه نيز بهطور مرسل و با تفاوتى
اندك در كتاب الامامة والسياسة آن را نقل كرده است. [3]
در مناقشه سند روايت همين بس كه بگوييم،
روايت كنندهاى كه سند روايت به او مىرسد، جويرية بن اسماء است كه امام جعفر صادق
عليه السلام دربارهاش مىفرمايد: «اما جويرية زنديقى است كه هرگز رستگار
نمىشود.» [4]
نخستين راوى سند اين روايت، محمد بن ابى
الازهر است كه ذهبى در زندگينامهاش گفتهاست: از زبير بن بكار نقل مىشود كه او
ضعيف و ترك شده و متهماست و گفته شده است كه او به دروغگويى متهم است. خطيب گفته
است: او احاديثى را جعل كرده است. [5]
بنابر اين، روايت از نظر سند بى اعتبار
است. اما متن روايت در بردارنده چيزى است كه ساحت مقدس امام حسين عليه السلام از
آن به دور و منزه است. از قبيل سكوت آن حضرت در برابر اهانتى كه معاويه هنگام
ديدار با ايشان در آستانه ورود به مدينه نسبت به آن حضرت روا داشت و آن طور كه اين
روايت گمان مىبرد، گفت: خوش نيامدى، در حالى
[1] - كتاب الامالى (النوادر منه)،
ابوعلى قالى، دار الكتب العلميه، بيروت، لبنان، ج 3، ص 175- 176.