نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 279
به ويژه با روشى كه امام برگزيند و روند
رويدادهايش را ترسيم كند، جادوى جادوگر را به خودش بر مىگرداند و اسلام و امويت
را از يكديگر جدا خواهد ساخت و چارچوب دينىاى را كه حكومت اموى بدان چسبيده است
مىشكند و به امّت روحيه انقلابى و فداكارى تازه و به دور از هر گونه شائبه و ضعف
روحى مىبخشد؛ و بدين وسيله قيامها يكى پس از ديگرى عليه حكومت اموى برپا مىشود
و در آن شرايط شمارش معكوس عمر اين حكومت آغاز مىگردد تا به پايان حتمى خود برسد؛
و خبر آن در سرگذشت و داستان تمدنهاى منقرض شده درج گردد، «و در سنّت خداوند هرگز
تبديل راه نيابد.»
از اينجاست كه پژوهشگر ژرف انديش مطمئن
مىشود كه معاويه ناچار بايد يزيد را به متاركه با امام حسين عليه السلام سفارش
كند و از او بخواهد تا كارى نكند كه امام عليه السلام را به قيام و انقلاب وادار
سازد؛ و اگر بر او دست يافت از او درگذرد. اين كار معاويه نه به دليل محبت به امام
كه به انگيزه پايدار ماندن حكومت و بيم از نتايج رويارويى علنى با امام است.
منابع تاريخى اين روايت را به گونههاى
ديگرى نيز نقل كردهاند. [1] مثل اين كه گفتهاند كه معاويه از چهارتن بر يزيد
بيمناك بود و آن شخص چهارم عبدالرحمن بن ابوبكر بود.
اين در حالى است كه وى پيش از معاويه
درگذشته بود؛ و همين امر برخى محققان [2] را واداشته است تا به اين دليل و نيز
دلايل ديگر، از جمله اين كه معقول نيست معاويه پسرش، يزيد، را سفارش كند كه اگر بر
حسين پيروز شد از او درگذرد، اين وصيت نامه را نپذيرند و آن را دروغ انگارند.
زيرا «معاويه از كسانى نبود كه احترام
قرابت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را رعايت و پسرش را به مراعات آل محمد
وصيت كند. هرگز! او در دوران جاهليت با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم جنگيد
تا آنكه در روز فتح مكّه با ناخشنودى اسلام آورد. سپس با داماد و جانشين و پسر
عموى او، على عليه السلام، جنگيد و بر منصب خلافت مسلمانان حمله برد و آن را به
زور به چنگ آورد و پسر دختر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، حسن عليه السلام،
را مسموم ساخت. آيا با اين همه مىتوان باور كرد كه او چنين وصيتى كرده باشد؟!» [3]
[1] - تاريخ الطبرى، ج 4، ص 238؛ الكامل
فى التاريخ، ج 4، ص 6.
[2] - ر. ك. حياة الامام الحسين عليه
السلام، ج 2، ص 236- 238.