responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی    جلد : 1  صفحه : 284

نمى‌داشت، و تنها از وى مى‌خواست كه آن‌ها را پنهانى انجام دهد تا رسوا نشود و دشمنان از او بد نگويند و دوستان دلگير نشوند. روزى خطاب به او چنين گفت: فرزندم نبايد كه آرزوها و خواسته‌هايت را از راهى برآورده سازى كه شخصيت و قدر و منزلت تو را از بين ببرد و دشمنان از تو بد بگويند و دوستان دلگير شوند. آن‌گاه گفت: من ابياتى را برايت مى‌سرايم و تو آن‌ها را فرا بگير و به ذهن بسپار؛ پس اين اشعار را خواند:

انصب نهاراً فى طلاب العلا واصبر على هجر الحبيب القريب‌

حتى اذا الليل أتى بالدجى واكتحلت بالغمض عين الرقيب‌

فبا شر الليل بما تشتهى فانما الليل نهاد الاريب‌

كم فاسق تحسبه ناسكا قد باشر الليل بامر عجيب‌

غَطَّى عليه الليل استاره فَبات فى امن وعيش خصيب‌

ولذة الاحمق مكشوفة يسعى به كلّ عدو مريب [1]

روز را در پى برآوردن آرمان‌هاى بلند خويش باش و بر دورى يار نزديك شكيبا باش هنگامى كه تاريكى شب فرا رسيد و خواب چشم رقيب را در ربود. شبانگاه هر چه خواهى كن كه شب، روز هوشياران است. چه بسا فاسقى كه پارسايش مى‌پندارى؛ و او شب دست به كارى شگفت مى‌زند. شب بر او پرده افكنده است؛ و او در عيش و ناز و نعمت به سر مى‌برد. كامرانى نادان، آشكار است؛ دشمنان بدگمان همه از او بد مى‌گويند.

گويى كه معاويه از تجربه كارهاى پنهانى شبانه خودش براى يزيد سخن مى‌گويد!

هنگامى كه معاويه قصد گرفتن بيعت مردم براى يزيد را كرد، از زياد خواست كه از مسلمانان بصره بيعت بگيرد. پاسخ زياد به او چنين بود: هنگامى كه مردم را براى بيعت با يزيد فرا بخوانيم چه خواهند گفت؟ در حالى كه وى با سگ‌ها و بوزينه‌ها بازى مى‌كند، لباس رنگى مى‌پوشد، دايم الخمر است و در مجالس طرب حاضر مى‌شود ... [2]


[1] - البدايه والنهايه، ج 8، ص 250.

[2] - تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 220.

نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی    جلد : 1  صفحه : 284
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست