نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 286
كوتاه نظرى، نابخردى و آشفتگى روحى او
در قضاياى بزرگى چون قضيه رويارويى با امام حسين و قيام مردم مدينه منوره به خوبى
آشكار گشت.
كسى كه فرمان كشتن امام حسين عليه
السلام را داد خود يزيد بود. زيرا او عبيدالله زياد را ميان اين كه خودش كشته شود
و يا امام حسين را بكشد و نيز ميان اين كه آزاد بماند و لقب اموى بگيرد، يا آن كه
به اصل خود باز گردد و چونان گذشته بندهاى رومى بماند، آزاد گذاشت. عبيدالله
مىگويد:
كشتن حسين كار يزيد بود كه فرمان داد يا
او را بكشم و يا خود كشته شوم؛ من كشتن او را برگزيدم. [1]
يعقوبى نقل كرده است كه يزيد به
عبيدالله بن زياد نوشت و گفت:
شنيدهام كه مردم كوفه به حسين نامه
نوشته و از او خواستهاند كه نزد آنان برود و او از مكّه سوى آنان راه افتاده است.
بارى از ميان شهرها شهر تو و از ميان روزگاران روزگار تو گرفتار شد. يا او را
مىكشى يا اين كه غلامكى مىشوى و به نسب خود و به پدرت باز مىگردى، پس بترس كه
فرصت از دستت برود. [2]
اما برخى از مورخان اين نامه را بدون
فرمان صريح يزيد به قتل امام عليه السلام نقل كردهاند.
مانند ابن عساكر كه آن را به طور خلاصه
چنين نقل كرده است:
شنيدهام كه حسين به سوى كوفه حركت كرده
است. اين كار روزگار تو را از ميان روزگاران و شهر تو را از ميان شهرها مبتلا كرده
است و از ميان كارگزاران، تو به وسيله او امتحان شدهاى و در اين امتحان يا آزاد
مىشوى يا آن كه همانند بردگان به بردگى باز مىگردى. آنگاه ابن زياد او را كشت و
سرش را براى يزيد فرستاد. [3]
در جاى ديگر، ابن عساكر از چند و چون
موضوع بيشتر كاسته است و مىگويد:
و خبر بيرون آمدنش به يزيد رسيد. پس به
عبيدالله پسر زياد، كارگزار خود در كوفه نوشت و دستور داد كه با او بجنگد و اگر بر
او پيروز شد وى را نزدش بفرستد. در پى آن عبيدالله ملعون سپاه را به فرماندهى سعد
بن ابى وقاص به سوى حسين عليه السلام فرستاد. [4]