نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 288
يزيد در اين پاسخ خود اعتراف مىكند كه
چون امام حسين عليه السلام خروج كرد او نيز دست به كشتن او يازيد و مسئوليت اين را
پذيرفته؛ و خداوند را به خاطر قتل او ستايش مىكند. سپس به خلاف آنچه از شيعه و
سنى نقل شده است (1) كه معاويه او را به مداراى با امام و گذشت نسبت به او سفارش
كرده بود، اين موضعگيرى را به پدرش نسبت مىدهد.
در حالى كه مىدانيم مدارا با روش هوشمندانه
معاويه سازگارتر است، هيچ بعيد نيست كه يزيد، پس از درك عظمت فاجعهاى كه مرتكب
شده است، بر پدرش نيز دروغ بسته باشد.
چون او فريب خوردهاى است كه هيچ نشانى
از هوش و نبوغ در او به چشم نمىخورد.
آرى، ممكن بود كه معاويه نيز هرگاه امام
را براى خود و حكومت اموى خطرناك مىيافت، آن حضرت را مىكشت، خواه خروج مىكرد يا
نمىكرد، اما نه به اين روش آشكار يزيد. او امام را مسموم يا ترور مىكرد و سپس
كارش را به ديگران نسبت مىداد و خود در مقام خونخواهى او برمىآمد و امر را بر
مردم مشتبه مىساخت و آنان را مىفريفت و بدين وسيله نزد بيشتر مردم بر محبوبيت
خود مىافزود.
از اين گذشته ميان موضعگيرى معاويه نسبت
به امام و موضعگيرى يزيد نسبت به آن حضرت تفاوتى روشن است؛ و آن اين است كه معاويه
هر چند- طبق آنچه در برخى روايات آمده است- اين توهم را در مردم پديد آورد كه امام
حسين عليه السلام نيز مانند ديگران بيعت كرده است، ولى در گرفتن بيعت براى يزيد بر
آن حضرت سخت نگرفت. اما يزيد به امام عليه السلام اجازه بيعت نكردن نداد، بلكه او
را در انتخاب يكى از دو كار يعنى بيعت يا قتل، آزاد گذاشت.
يزيد از لاك نفاق بيرون آمد و كفر و
دشمنى فزايندهاش را نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به اشكار ساخت. او
از انتساب به پيشينيان جاهل خود و وابسته بودن به جريان نفاق افتخار مىكرد و
هنگامى كه سر امام حسين عليه السلام را در برابرش گذاشتند، براى تَشَفّى خاطر به
اشعار ابن زبعرى مثل زد كه مطلع آن چنين است:
ليت
اشياخى ببدر شهدوا جزع الخزرج من وقع الاسل
كاش نياكانم در «بدر» حاضر بودند و
بىتابى خزرجيان از ضربهاى نيزه را مىديدند.
نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 288