نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 302
اما شيخ مفيد روايت كرده است كه امام
عليه السلام به آنان فرمود:
وليد مرا در اين هنگام فراخوانده است. و
از اين كه مرا به امرى وادارد كه نپذيرم، ايمن نيستم. او مورد اطمينان نيست. پس
همراه من باشيد و چون بر او وارد شدم، بر در خانه بنشينيد و هرگاه شنيديد كه صدايم
بلند شد، درآييد و او را از [رساندن گزند به] من بازداريد. [1]
باز مىگرديم به روايت ابن اعثم كه
مىگويد:
سپس حسين بر وليد بن عتبه وارد شد و بر
او سلام كرد. وليد پاسخ سلام را نيك داد و امام عليه السلام را به خود نزديك
گردانيد ... در اين حال مروان بن حكم نيز در مجلس نشسته بود و ميان مروان و وليد
دعوا و بگو مگو بود.
حسين عليه السلام رو به وليد كرد و گفت:
خداوند كار امير را راست گرداند؛ و صلاح بهتر از فساد و پيوند بهتر از خشونت و
كينهجويى است. [2] اينك گاه آن رسيده است كه باهم گرد آييد؛ و سپاس خدايى را كه
ميان شما الفت ايجاد كرد.
آن دو در اين باره پاسخى به امام عليه السلام
ندادند.
سپس حسين عليه السلام گفت: آيا از
معاويه خبرى نداريد، او بيمار بود و بيماريش به درازا كشيده بود اكنون حالش چطور
است؟
وليد آهى بلند و نفسى عميق كشيد و گفت:
اباعبدالله، خداوند در مصيبت فقدان معاويه به تو پاداش خير دهد، او براى شما عموى
با اخلاصى بود. او مرگ را چشيده و اين نامه اميرالمؤمنين يزيد است.
حسين عليه السلام گفت: (إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ
راجِعُونَ)[3]، اى امير، خداوند پاداش تو را نيز زياد گرداند، ولى
مرا به چه منظور فراخواندهاى؟!
گفت: شما را براى بيعت فرا خواندهام؛ و
مردم همه بر او اتفاق كردهاند.