نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 303
حسين عليه السلام فرمود: كسى چون من
پنهانى بيعت نمىكند، [1] من دوست مىدارم كه بيعت آشكارا و در حضور مردم باشد؛
چون فردا فرا رسيد و مردم را به بيعت فراخواندى، مرا نيز دعوت كن تا كار يكجا صورت
گيرد.
وليد گفت: اباعبدالله، گفتى و نيك گفتى،
من هم دوست داشتم از شما همين پاسخ را بشنوم و گمان من درباره شما همين بود. پس به
بركت خداوند، هدايت يافته باز گرد تا آن كه فردا همراه مردم نزد من بيايى.
مروان بن حكم گفت: يا امير، اگر حسين
اين ساعت از تو جدا شود، هرگز با تو بيعت نخواهد كرد و تو بر او و بر امثال او
چيره نخواهى شد. بنابراين او را نزد خود زندانى كن و اجازه رفتن مده تا آن كه بيعت
كند وگرنه گردنش را بزن.
حسين عليه السلام روبه او كرد و گفت:
نفرين بر تو اى پسر كبود چشم، آيا به كشتن من فرمان مىدهى!؟ به خدا سوگند دروغ
گفتى. به خدا سوگند اگر هر كدام از مردم چنين آرزويى را مىداشت، پيش از اين زمين
را با خونش آبيارى مىكردم؛ و اگر تو چنين چيزى را مىخواهى، اگر راست مىگويى،
آرزوى زدن گردن مرا بكن.
آنگاه حسين عليه السلام رو به وليد كرد
و گفت: يا امير، ما خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، گنجينه رسالت،
جايگاه آمد و شد فرشتگان و محل رحمتيم. خداوند به وسيله ما گشود و به وسيله ما
پايان بخشيد. يزيد مردى است فاسق و شرابخوار. نَفْسهاى محترم را مىكشد و فسق را
آشكار مىسازد. كسى چون من با چون اويى بيعت نمىكند، ولى ما و شما شب را به صبح
مىآوريم و (در آينده نزديك) مىبينيم و مىبينيد كه كدام از ما به خلافت
شايستهتر است.
مردم خارج خانه صداى بلند امام با مروان
را شنيدند و مىخواستند وارد خانه شوند
[1] - در تاريخ الطبرى (ج 4، ص 251)
آمده است: و نمىبينم كه تو اين را به طور سرى از من بپذيرى، بدون آن كه آشكارا
نزدمردم اعلام كنم. گفت: بلى. در الامامة والسياسة (ج 1، ص 206) آمده است: در بيعت
پنهانى خيرى نيست، و خير در آشكار است و آنگاه كه مردم حاضر شدند، كار يكى
مىشود». در ارشاد (ص 21) آمده است: گمان ندارم كه تا آشكارا بيعت نكنم و مردم آن
را ندانند، بيعت پنهانى مرا بپذيرى.
نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 303