نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 308
بهطور عام فتنه بزرگى برپا شود كه
كمترين نتيجه آن عزل وليد از منصب واليگرى مدينه باشد. همه اينها از روى حسد و
كينه نسبت به وليد بود كه منصب كارگزارى مدينه را به جاى او اشغال كرده بود.
معناى اين سخن اين نيست كه مروان با اين
كار از دوستى با امويان خارج شده بود.
بلكه او مىديد كه اين هر دو خواسته در
راستاى مصلحت حكومت اموى است: يكى از آنها امويان را از دست نيرومندترين دشمنشان
يعنى امام حسين عليه السلام مىرهانيد و ديگرى اموى ناتوانى را كه در نظر مروان به
قاطعيتى مطلوب نياز داشت، بركنار مىكرد.
مروان بر استوارى خود در دوستى با
بنىاميه در ديدارش با امام حسين عليه السلام در صبح روز بعد تأكيد كرد و بار ديگر
از امام عليه السلام خواست كه با يزيد بيعت كند؛ همان طور كه تهديد امام عليه
السلام را در صورت بيعت نكردن نيز تكرار كرد.
روايت مىگويد: فرداى آن روز امام حسين
عليه السلام براى آگاهى از اوضاع از خانه بيرون رفت و به ناگاه در راه با مروان
حكم برخورد كرد.
مروان گفت: اباعبدالله من خيرخواه توام،
بيا و از من اطاعت كن تا هدايت و راهنمايى شوى!
حسين عليه السلام گفت: خيرخواهى تو كدام
است؟ بگو تا بشنوم!
مروان گفت: به فرمان من با اميرالمؤمنين
يزيد بيعت كن كه خير دنيا و دين تو در اين كار است.
حسين عليه السلام كلمه استرجاع به زبان
آورد و فرمود: انا للّه وانا اليه راجعون، هرگاه كه امّت به حكمرانى چون يزيد
مبتلا شود بايد فاتحه اسلام را خواند.
آنگاه رو به مروان كرد و گفت: واى بر
تو! آيا مرا به بيعت با يزيد فرمان مىدهى؟ در حالى كه او مردى است فاسق! اى پر
لغزش، گزاف گفتى. من تو را بر اين سخن نكوهش نمىكنم. چرا كه تو همان لعنت شدهاى
هستى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم تو را در پشت پدرت حكم بن ابى العاص
لعنت كرد. از لعنت شده رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم، انتظارى جز دعوت كردن
به بيعت يزيد نمىرود.
نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 308