نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 324
آنگاه برخاست و به نماز ايستاد و
پيوسته در ركوع و سجود بود ...
گويد: وليد بن عتبه به خانه حسين عليه
السلام فرستاد تا ببيند كه از مدينه خارج شده است يا نه. چون معلوم شد كه در خانه
نيست گفت: الحمدلله كه خداوند مرا به خون او بازخواست نمىكند؛ و پنداشت كه از
مدينه بيرون رفته است.
گويد: و حسين عليه السلام بامدادان به
خانه بازگشت. [1]
گويد: چون بامداد فردا رسيد، حسين از
خانه بيرون شد تا از اوضاع آگاه شود كه ناگهان در راه به مروان بن حكم برخورد ... [2]
حال ببينيم در شب دوّم چه روى داد ...
صاحب الفتوح مىگويد: چون شب دوم فرا
رسيد، باز بر سر خاك رفت و دو ركعت نماز گزارد و چون از نماز فراغت يافت آغاز به
مناجات كرد و گفت:
بار پروردگارا، اين قبر پيامبر تو محمد
است و من پسر دختر محمد هستم. از آنچه بر من وارد آمده نيك آگاهى، بارپروردگارا من
معروف را دوست و منكر را ناخوش مىدارم. اى صاحب جلال و كرامت به حق اين خاك و به
حق كسى كه در آن خفته است، از تو مىخواهم كه آنچه را موجب خشنودى توست، برايم
ميسر گردانى.
گويد: آنگاه حسين عليه السلام آغاز به
گريستن كرد و بامدادان سر بر خاك نهاد و لختى به خوابى سبك رفت در آن حال پيامبر
صلى الله عليه و آله و سلم را ديد كه با گروهى از فرشتگان آمد، گروهى دست راست،
گروهى دست چپ، گروهى از پيش و گروهى از دنبال وى مىآمدند.
حضرت پيش آمد، حسين را به سينه چسباند و
ميان دو ديدهاش را بوسيد؛ و گفت: پسرم حسين، گويى نزديك است كه به دست گروهى از
امتم در زمين كربلا مقتول گردى و سرت بريده شود؛ و تو تشنه باشى و آبت ندهند؛ و با
اين حال شفاعت مرا اميد دارند.
برايشان خيرى نيست. خداوند شفاعتم را در
روز رستخيز به آنان نرساند؛ و ايشان را در
[1] - الفتوح، ج 5، ص 18؛ بحار الانوار،
ج 44، ص 327- 328، با اندكى تفاوت.
[2] - همان، ص 16- 17؛ تفصيل ديدار ميان
امام عليه السلام و مروان را در فصل سوم زير عنوان «مروان ... و هدف دوگانه»
آوردهايم.
نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 324