responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی    جلد : 1  صفحه : 325

آن جهان بهره‌اى مباد. حبيب من حسين، پدر و مادر و برادرت نزد من آمده‌اند و مشتاق ديدار تواند و تو را در بهشت درجاتى است كه جز با شهادت بدان نرسى.

گويد: حسين عليه السلام در خواب آغاز به نگريستن در جد خويش كرد؛ و سخنش را مى‌شنيد؛ و در آن حال مى‌گفت: اى جد بزرگوار، مرا هرگز نيازى به بازگشتن به دنيا نيست. مرا نزد خويش نگهدار و همراه خود به خانه ببر.

گويد: آن‌گاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به او گفت: اى حسين، تو ناگزير بايد به دنيا باز گردى، تا آن كه شهادت و پاداش بزرگى كه خداوند در آن برايت نوشته است، روزى تو گردد. تو و پدرت و برادرت و عمويت و عموى پدرت در روز رستخيز در يك گروه محشور مى‌شويد تا به بهشت درآييد. [1]

امام عليه السلام از خواب بيدار شد و خوابش را براى خاندانش و براى بنى عبدالمطلب باز گفت؛ و در آن روز در شرق و غرب اندوهناك‌تر و گريان‌تر از خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نبود. [2]

صاحب الفتوح گويد: حسين آماده شد و آهنگ خروج از مدينه كرد و نيمه شب بر سر خاك مادرش رفت و او را وداع گفت. آن‌گاه برخاست و بر سر خاك برادرش حسن رفت و همان كار را كرد. و سپس به خانه بازگشت و چون بامداد شد به خانه برادرش، محمد حنفيه، رفت. [3]

گرچه ابن اعثم تعيين نكرده است كه امام عليه السلام در كدام شب به زيارت خاك برادر و مادرش رفته است، ولى به قرينه اين كه مى‌گويد: «و بامدادان نزد برادرش محمد حنفيه رفت» معلوم مى‌شود كه اين شب، شب پيش از سفر به مكّه بوده است. چرا كه- طبق آنچه در الفتوح آمده است- ديدار ايشان با برادرش محمد، در پايان آخرين روز اقامت در مدينه بوده است، چنان كه خواهد آمد.


[1] - الفتوح، ج 5، ص 18- 19؛ در حاشيه آمده است: حدادى گويد: آن‌گاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دست و سرش را به آسمان بلند كرد و گفت: پروردگارا بر شكيبايى حبيبم بيفزاى و پاداش او را بزرگ گردان (به نقل از حاشيه مقتل).

[2] - همان، متأسفانه ابن اعثم كوفى در اين خبر دچار غفلت يا جهل شده است (و ديگر مورخان نيز اين را از وى گرفته‌اند)، آن‌جا كه مى‌گويد: «حسين هراسان از خواب برخاست و خوابش را باز گفت». بايد ديد آيا ممكن است كه سيدالشهدا هراسان شود و از مژده شهادت و مرتبه‌اى بلند برخود بلرزد؟ يا اين كه شادمان و خوشحال مى‌شود. آن هم در حالى كه از همان دوران كودكى منتظر اين شهادت بود و آن را به مردم خبر مى‌داد.

[3] - همان، ص 19- 20.

نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی    جلد : 1  صفحه : 325
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست