نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 329
بلكه قبر شريف و كسى كه در آن مدفون است
و منبرش، بهخاطر فقدان وى مىگريند».
سوگوارى ام
المؤمنين، ام سلمه (رض)
نقل شده است كه چون حسين عليه السلام
آهنگ خروج از مدينه كرد، ام سلمه نزد آن حضرت آمد و گفت: از رفتن تو به عراق
اندوهگين نيستم، چرا كه از جدت شنيدم كه فرمود: فرزندم، حسين، در سرزمين عراق، در
جايى به نام كربلا كشته مىشود.
امام عليه السلام به وى گفت: مادرجان،
به خدا سوگند من نيز اين را نيك مىدانم، و به ناچار كشته خواهم شد و هيچ راه
گريزى ندارم، به خدا سوگند كه مىدانم در چه روزى كشته مىشوم و چه كسى مرا مىكشد
و مىدانم كه در كجا به خاك سپرده مىشوم و مىدانم كه كدام يك از اهل بيت و
خويشاوندان و شيعيانم كشته مىشوند. مادرم، اگر بخواهى قبرم را به تو نشان مىدهم!
آنگاه به سوى كربلا اشاره كرد؛ و زمين
چنان هموار و پست شد كه امام عليه السلام جاى دفن و لشكرگاه و نيز جايگاه و محل
شهادتش را به امسلمه نشان داد.
در اين هنگام ام سلمه بسيار گريست و كار
حسين را به خداوند سپرد ...
آنگاه امام عليه السلام فرمود:
مادرجان، خداوند خواسته است كه مرا كشته و سربريده ظلم و ستم ببيند و خواسته است
تا عيال و قوم و كسانم را آواره و كودكانم را مظلومانه سربريده و اسير و در بند
بيند كه فرياد دادخواهى برآورند و كمك و ياورى نيابند.
در روايت ديگرى آمده است كهام سلمه
گفت: نزد من خاكى است كه جد تو آن را درون شيشه به من سپرد.
فرمود: به خدا سوگند من همين گونه كشته
مىشوم و اگر به عراق نروم بازهم مرا خواهند كشت. آنگاه مشتى خاك بر گرفت و آن را
درون شيشهاى نهاد و به ام سلمه داد و فرمود: اين را همراه شيشه جدم نگهدار و
آنگاه كه پر از خون شدند، بدان كه من كشته شدهام. [1]
[1] - بحار الانوار، ج 44، ص 331- 332؛
الخرائج والجرائح، ج 1، ص 253- 254، باب 4، حديث 7، با اندكى تفاوت.
نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 329