responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی    جلد : 1  صفحه : 332

حسين گفت: برادرم، نصيحتى دلسوزانه كردى، اميد دارم كه نظرت استوار و قرين توفيق باشد. [1]

در نقل الفتوح آمده است: به مكّه برو، اگر آن‌جا را امن يافتى، اين همان چيزى است كه من و تو دوست مى‌داريم و اگر جز اين بود به يمن برو كه مردمش ياران جد و پدر و برادرت هستند؛ و آنان مهربان‌ترين و دلسوزترين مردمانند و سرزمينشان از همه جا فراخ‌تر و خردشان از همه برتر است. اگر سرزمين يمن را مطمئن يافتى [كه به مقصود رسيده‌اى‌] وگرنه راه ريگزارها و دره‌ها را در پيش مى‌گيرى و از شهرى به شهرى مى‌روى تا ببينى كه كار مردم به كجا مى‌كشد و خداوند ميان تو و ميان مردمان تبهكار داورى فرمايد.

حسين عليه السلام گفت: برادرم، به خدا سوگند كه اگر در همه دنيا پناهگاه و جايى امن نيابم، هرگز با يزيد بن معاويه بيعت نخواهم كرد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرموده است: «بار پروردگارا، در يزيد مباركى قرار مده».


[1] - ارشاد، ص 222- 223، محمد بن حنفيه: وى محمد بن امام على بن ابى‌طالب عليه السلام است و حنفيه، لقب مادر اوست. مادرش خَولة دختر جعفر بن قيس بن سلمة بن ثعلبة بن دول بن حنفيه است. او از اسيران يمامه بود كه به خاطر ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام به اسارت درآمدند و قصد فروش وى را داشتند، اما على عليه السلام او را به همسرى خويش برگزيد. محمد دوستدار حسين عليه السلام بود و پس از آن كه حجر الاسود به سخن درآمد و بر امامت على بن الحسين گواهى داد، وى را نيز دوست مى‌داشت. اميرالمؤمنين عليه السلام، محمد را در صحنه‌هاى پيكار پيش مى‌انداخت اما به حسنين عليهما السلام اين اجازه را نمى‌داد و مى‌گفت: او فرزند من است و اين دو فرزندان رسول خدايند. برخى خوارج به محمد حنفيه گفتند: چطور كه پدرت به تو اجازه پيكار مى‌داد و به آن دو نه؟ گفت: من بازوان اويم و آن دو چشم‌هايش، و او با دست از چشمان خويش دفاع مى‌كند. (ر. ك. تنقيح المقال، ج 3، ص 111- 112). محمد در سال هشتاد يا 81 هجرى (طبق آنچه در تنقيح المقال آمده است) و در سال 84 (طبق آنچه در كمال الدين و تمام النعمه، ج 1، ص 36 آمده است) از دنيا رفت. درباره اين كه چرا وى به كاروان حسينى نپيوست، مشهور آن است كه بيمار و رنجور بود. علامه حلى در اين باره گويد: اما سرباز زدن وى از يارى حسين، نقل شده است كه بيمار بود؛ و در غير بيمارى هم احتمالش اين است نسبت به آنچه بر سر حسين آمد، از قتل و جز آن، بى خبر بود. (بحار، ج 42، ص 110).

اما احتمال اين كه وى از سرنوشت امام بى‌اطلاع بود بسيار بعيد مى‌نمايد، چرا كه روايت‌هاى فراوانى در اين باره از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و اميرالمؤمنين و خود امام حسين عليه السلام رسيده بود. بنابراين احتمال ناآگاهى او حتى نسبت به برخى از آنچه براى امام عليه السلام پيش آمد هم بسيار ضعيف است. چرا كه از خود محمد درباره ياران حسين عليه السلام نقل شده است: نام يارانش با نام پدرانشان نزد ما مكتوب است. (مناقب آل ابى‌طالب، ج 4، ص 53). اين سواى روايت‌هايى است كه مى‌گويد امام حسين عليه السلام به برادرش محمد خبر داد كه به زودى در اين سفر به شهادت خواهد رسيد. از جمله روايت صحيح (يا دست كم موثقى) كه امام در نامه‌اى خطاب به محمد حنفيه و بنى‌هاشم نوشت: «هر كس به من بپيوندد شهيد مى‌شود ...» (كامل الزيارات، ص 75، باب 24، حديث 10) و روايت ديگرى كه مى‌گويد، امام عليه السلام به محمد حنفيه گفت: «برادرم، به خدا سوگند اگر در لانه جنبنده‌اى از جنبنده‌هاى روى زمين باشم، مرا بيرون خواهند آورد تا بكشندم». (بحار، ج 45، ص 99، باب 37).

نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی    جلد : 1  صفحه : 332
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست