نام کتاب : با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه نویسنده : شاوی، علی جلد : 1 صفحه : 333
گويد: محمد حنفيه سخن حسين عليه السلام
را قطع كرد و گريست و حسين نيز لختى با او گريست ... آنگاه فرمود: «خداوند به تو
پاداش خير دهد كه نصيحت كردى و رأيى درست زدى. اميدوارم كه ان شاء الله رأى تو
استوار و قرين توفيق باشد. من آهنگ رفتن به مكّه دارم و برادران و برادرزادگان و
شيعيانم را آماده اين كار ساختهام. كارشان كار من و نظرشان نظر من است، اما تو،
نه برادر، باكى نيست كه در مدينه بمانى و چشم من در ميان آنان باشى و چيزى از
كارشان را بر من پوشيده ندارى» [1].
آنگاه حسين عليه السلام دوات و كاغذ
خواست و اين وصيت را براى برادرش، محمد، نوشت:
بسم الله الرحمن الرحيم؛ اين وصيّت حسين
بن على به برادرش محمد معروف به پسر حنفيه است: حسين گواهى مىدهد كه خدايى جز
خداى يكتا نيست و او شريك ندارد و محمد بنده و پيامبر اوست كه حق را از سوى حق
آورده است؛ و گواهى مىدهد كه بهشت و جهنم حق است و قيامت مىآيد و در آن شكى نيست
و خداوند در خاك شدگان را برمىانگيزد. من از روى سرمستى، گردنكشى، تبهكارى و
ستمگرى قيام نكردهام، بلكه به پا خواستهام تا كار امّت جد خويش به صلاح آرم و
مىخواهم كه امر به معروف و نهى از منكر كنم؛ و روش جدم و پدرم على بن ابىطالب در
پيش گيرم. هر كس مرا با پذيرش حق پذيرفت خداوند به حق سزاوارترين است؛ و هر كس اين
را از من نپذيرد، شكيبايى مىورزم تا خداوند ميان من و مردم داورى فرمايد و او
بهترين داوران است، توفيق من تنها از خداوند است، بر او توكل مىكنم و به سوى او
باز مىگردم.
گويد: آنگاه حسين نامه را پيچيد و مهر
خويش بر آن زد و به برادرش محمد سپرد و سپس او را وداع گفت و در دل شب بيرون آمد. [2]
درنگ و نگرش
امام در مدينه از قتلگاه خود در عراق
سخن مىگويد!
نكته قابل توجّه اين است كه امام عليه
السلام، با وجود خروج مرحله به مرحله از مدينه منوره